چندپارتی تهکوک
#چندپارتی_تهکوک
P⁷
ویو ته
واقعا برام عجیب اون حس دوباره اومده سراغم یعنی امکان داره که
کوک عاشق یونجونگ شده باشه؟ واقعا عجیب و خب داشت یذره کوک حسودیم میشد
+(زیر لب گفت) حالا لبامو ببوس
کوک: زیادی روی کردی هاااا عمرا همینم از سرت زیادی
+لطفا، داره نگاهمون میکنه
کوک: بس کنننن دیگه نمیتونم کافیه
+خواهش
کوک: خدایا خودت منو ببخش
ویو کوک
رفتم سمت لبای یونجونگ و با چشما بستش مواجه شدم و چشمامو بستم فاصله بین لبامون نبود، داشت لبام به لباش برخورد میکرد که یهو تهیونگ بلند داد زد
ته: بس کنیدددد(با داد)
کوک:....
ته: یعنی الان شما باهم رابطه داریدددددد هاااا یونجونگ تا همین صبح داشت میگفت من هنوز دوست دارمممممم
کوک:(دستشو از دور کمر ا/ت برداشت)
ته: باشه من تسلیممممم فقط بس کنید باشه اعتراف میکنم هنوز یونجونگ و دوست دارم، بس کنیددددددددددددددددددددددد
*کوک و یونجونگ خمار به تهیونگ نگا میکردن*
ته:( میره یقه ی کوک و میگیره میچسبونه به دیوار) عوضی با دوست دختر من وارد رابطه میشیییییی
کوک: دوست دخترمه هرکاری دلم بخواد میکنممممم باهاشششش
ته: چیییی دوست دخترتتتتتتت یونجونگ این عوضی چی میگههههه
+عوضی چیه درست حرف بزن با دوس پسرممممم
ته: عهههه حالا روش غیرتی هم شدییییییییییییی
کوک: کاری باهاش نداشته باشششششش عوضیم خودتی(میره میشینه رو صندلی و یونجونگ و کوک انقدر ویسکی میخورن تا پاره شن)
+(درحال ویسکی خوردن)
ته:(شیشه ی ویسکی و از یونجونگ میگیره) بسسسسس نخورررر یه شیشرو کامل تموم کردیییی نخورررر عوضیییییییی
+به تو ربطی نداره بدش به مننننن
ته: نهههه نمیدم
+گفتم بدهههه
ته:(لیوان ویسکی از ا/ت میگیره و به سمت لباش میره و لباشو به طور وحشیانه میبوسه)
+(هرچقدر میزد به سینه ته تا ازش جدا بشه نمیشد)
*چند دقیقه بعد*
ویو یونجونگ
همینطوری داشت به کارش ادامه میداد و بعد چند دقیقه بلخره لبامو ول کرد
ته: حق نداره سمت اون بری
P⁷
ویو ته
واقعا برام عجیب اون حس دوباره اومده سراغم یعنی امکان داره که
کوک عاشق یونجونگ شده باشه؟ واقعا عجیب و خب داشت یذره کوک حسودیم میشد
+(زیر لب گفت) حالا لبامو ببوس
کوک: زیادی روی کردی هاااا عمرا همینم از سرت زیادی
+لطفا، داره نگاهمون میکنه
کوک: بس کنننن دیگه نمیتونم کافیه
+خواهش
کوک: خدایا خودت منو ببخش
ویو کوک
رفتم سمت لبای یونجونگ و با چشما بستش مواجه شدم و چشمامو بستم فاصله بین لبامون نبود، داشت لبام به لباش برخورد میکرد که یهو تهیونگ بلند داد زد
ته: بس کنیدددد(با داد)
کوک:....
ته: یعنی الان شما باهم رابطه داریدددددد هاااا یونجونگ تا همین صبح داشت میگفت من هنوز دوست دارمممممم
کوک:(دستشو از دور کمر ا/ت برداشت)
ته: باشه من تسلیممممم فقط بس کنید باشه اعتراف میکنم هنوز یونجونگ و دوست دارم، بس کنیددددددددددددددددددددددد
*کوک و یونجونگ خمار به تهیونگ نگا میکردن*
ته:( میره یقه ی کوک و میگیره میچسبونه به دیوار) عوضی با دوست دختر من وارد رابطه میشیییییی
کوک: دوست دخترمه هرکاری دلم بخواد میکنممممم باهاشششش
ته: چیییی دوست دخترتتتتتتت یونجونگ این عوضی چی میگههههه
+عوضی چیه درست حرف بزن با دوس پسرممممم
ته: عهههه حالا روش غیرتی هم شدییییییییییییی
کوک: کاری باهاش نداشته باشششششش عوضیم خودتی(میره میشینه رو صندلی و یونجونگ و کوک انقدر ویسکی میخورن تا پاره شن)
+(درحال ویسکی خوردن)
ته:(شیشه ی ویسکی و از یونجونگ میگیره) بسسسسس نخورررر یه شیشرو کامل تموم کردیییی نخورررر عوضیییییییی
+به تو ربطی نداره بدش به مننننن
ته: نهههه نمیدم
+گفتم بدهههه
ته:(لیوان ویسکی از ا/ت میگیره و به سمت لباش میره و لباشو به طور وحشیانه میبوسه)
+(هرچقدر میزد به سینه ته تا ازش جدا بشه نمیشد)
*چند دقیقه بعد*
ویو یونجونگ
همینطوری داشت به کارش ادامه میداد و بعد چند دقیقه بلخره لبامو ول کرد
ته: حق نداره سمت اون بری
۱۴.۱k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.