بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست

روا بود که چنین بی حساب دل ببری؟
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست

کسی نماند که بر درد من نبخشاید
کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست

هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی
از این طرف که منم همچنان صفایی هست

به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید
و گر به کام رسد همچنان رجایی هست

💠 سعدی نامه 💠
دیدگاه ها (۱۹)

خداے خوبمامشب دلم میخوادبراے همه بنده هات دعاڪنمخدای شادڪن د...

به من محبت کن که ابر رحمت اگر در کویر می بارید به جای خار بی...

هر چه گشتیم،در این شهر نبود اهل دلیکه بداند غم دلتنگی و تنها...

محمل رسید دلهره هایش شروع شد یک زن که تازه درد و بلایش شروع ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط