پارت

پارت۴
کوک: میدونم هرچی بگی حق داری اما لطف
سوجون:تو اینجا چیکار میکنی مرتیکه
کوک:باید با ا.ت حرف بزنم
سوجون:ا.ت دیگه ماله تو نیست فهمیدی تو اونو خیلی وقته از دست دادی
ویو(کوک)
با این حرفش خیلی عصبی شدم ی مشت زدم تو صورتش
کوک: ا.ت تا آخر عمر ماله منه فهمیدی هرکی غیر از من نزدیکش بشه قلمه پاشو میشکنم
ا.ت:عوضی من ماله تو نیستم دیگه دوست ندارم ازت متنفرم
با هر حرف ا.ت قلبم خورد و آتیش می‌گرفت
کوک:نه ا.ت ا.ت تو..ت ..تو ماله منی فهمیدی
خیلی عصبیم کرد پس منم
محکم صورتشو قاب گرفتم لبشو بوسیدم
با اون انگشتای کوچولوش هی میزد رو تخته سینم ولی خب برا مهم نبود دختر کوچولو هر چقد دوس داری بزن من ولت نمیکنم
با زور داشتم میبوسیدمش
کلی داشت تقلا میکرد که دیدم کم کم نرم شده داره همراهی میکنم میدونستم دلیل زندگیم هنوزم عاشقمه
کمرشو محکم گرفتم به خودم چسبوندم دستای کوچولوش هنوز رو سینم بود عاشقه این حرکتش بودم وقتی کمر شو میگیرم دستای نرم و سفیدشو میزاشت رو تخته سینم کم کم بردمش سمت تخت روش خزیدم لباشو با ولع میبوسیدم دیدم داده دکمه های لباسمو باز میکنم موقع خوردنه لباش ی پوزخند زدم ی لحظه با زور از لباش دست کشیدم نگاش کردم که دیدم داره خمار نگام میکنه هه دخترکم .....
دیدگاه ها (۲۰)

پروف عوض شد

ای قربون اون خنده هات❤️‍🩹

😂😂

جوووون🫠🫠

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

سرنوشت "p,37..تا اینو گفتم بلند شد و گفت .ا/ت : اومدم اومدم....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط