عاقبت فاصله افتاد میان من و تو

عاقبت فاصله افتاد میان من و تو
اینچنین ریخت به هم روح و روان من و تو
قهوه خوردیم مگر فال جدیدی بزنیم
قهوه شد تلخ تر از تلخی جان من و تو
موعد دلخوری از عمر هدر رفته رسید
صف کشیدند دقایق به زیان من و تو
دیگری آمد و بین من و تو جای گرفت
تا فراموش شود نام و نشان من و تو
فکر ما بود بسازیم جهانی با هم
گرچه پاشید و فروریخت جهان من و تو
دیدگاه ها (۶)

ﮔﺎﻫﯽ ..ﯾﮏ ﭼﺎﯼ ﺩﺍﻍ ﺑﺮﯾﺰ ﺩر ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ،ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨ...

عشق چون آید برد هوش دل فرزانه رادزد دانا می کشد اول چراغ خان...

دوستت میدارم و نزد دلم دُردانه ایبی تو در تاریکی ام ، تو چلچ...

نشاط انگیز و ماتم زایی ای عشقعجب رسوا گر و رسوایی ای عشقاگر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط