دوستت میدارم و نزد دلم دردانه ای

دوستت میدارم و نزد دلم دُردانه ای
بی تو در تاریکی ام ، تو چلچراغ خانه ای

من به یک بیت غزل مستم ولی دانم که تو
منشاء شعر منی آبادی ویرانه ای.....

چون شراب ناب کهنه ، مستی آور گشته ای
دوست دارم تا بنوشم از لبت پیمانه ای

خاک راهم ، نیک میدانم مرا مقدار نیست
زر از آن رویم که دارم دلبر فرزانه ای

شوق در دل دارم و میل جوانی میکنم
تا تو هستی در کنارم گرمی کاشانه ای

بوسه شیرین تو طعم عسل را میدهد
چون بهار پر شکوفه با خزان بیگانه ای

دانم آخر در دلم عشقت گلستان می شود
زد جوانه در دلم عشقی که بر آن دانه ای
دیدگاه ها (۴)

عاقبت فاصله افتاد میان من و تواینچنین ریخت به هم روح و روان ...

ﮔﺎﻫﯽ ..ﯾﮏ ﭼﺎﯼ ﺩﺍﻍ ﺑﺮﯾﺰ ﺩر ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ،ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨ...

نشاط انگیز و ماتم زایی ای عشقعجب رسوا گر و رسوایی ای عشقاگر ...

دلم بهانه‌ی تو را داردتو می‌دانی بهانه چیست؟بهانه همان است ک...

دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگرهوایت در سرم باشد ، س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط