شعر عشق

شعر : عشق
حیف از نقش خیالی که توهم شده است

فرش تا عرش لگد خورده ی مردم شده است.

زندگی عالی عالی ست،ولی در این بین

حال من مثل درختی ست که هیزم شده است !

در خودم حل شدم و کم شدم و دم نزدم

تا نگویند که محتاج ترحم شده است

عشق، انگشتراعجاز سلیمان نبی ست

که در این زندگی بی هیجان گم شده است !

در پی ام آمده ای، بیست و اندی سال است

زندگی ! فکر کنم سوء تفاهم شده است !mehrad
دیدگاه ها (۱۱)

هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده....؛هر ساختمانی ابتدا فقط یک ...

هرگز فکر نکرد التماسی ک میکردم واسه دوست داشتنشه ... خودشو...

کامنت

کامنت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط