فرشته رانده شده 🎭 پارت ۹
فرشته رانده شده 🎭 پارت ۹
از زبون رینا
چشمام رو آروم باز کردم حس گیجی داشتم حالم خوب نبود دیدم که بسته شدم به یک صندلی انگار تو یه انبار تاریک بودم خیلی ترسیده بودم ولی به روی خودم نیاوردم
یعنی سرنوشت من اینه ؟!
یعنی قرار بمیرم ؟!
کار کیه؟!
ریندو؟!
ران؟!
اون لحظه فقط دلم میخواست یکی بیاد منو بکشه الان میگید این دختره ضعیفه بدرد نمیخوره اما من واقعا دلیلی برای زنده بودن ندارم نه آرزویی نه آینده ای نه عشقی.......نه حتی یک خانواده..آه حتی یک نفر هم منو یادش نمی مونه من همیشه فقط یک تیکه آشغالم
تو فکر لعنت کردن خودم بودم که یک نفر اومد داخل...اون کیساکی تتا عه بزرگ ترین دشمن بوتن.... ولی چرا منو دزدیده از من آبی بلند نمیشهه ತ_ʖತ
کیساکی: خوب خوب اینجا رو ببین پرنسس بوتن و ملکه عه هایتانی ها
رینا: باورم نمیشه هنوز یک آشغالی بیش نیستی ( با حالت پوکر)
کیساکی: خیلی زبون داری میدونی میخوام چیکارت کنم؟!
رینا: یا شکنجه می کنی منو یا می کشی
کیساکی: اوهم اوهم
و بعد رفت بیرون منو اونجا گذاشت رفت... نگاه چقدر بد شانسم که دست این افتادمممم خوب بکش دیگه
هوفف باشه باید یک راه فرار پیدا کنم
به دور بر نگاه کردم دیدم بالای سقف یک پنجره ی کوچیکه اگر برم اون بالا میتونم در برم ولی اول دست پام رو بزار باز کنم این کیساکی ابله دست و پام رو شل بسته خیلی شل مغزه دست و پام رو آزاد کردم رفتم سمت پنجره صندلی رو گذاشتم زیر پام رفتم بالا که کیساکی اومد
کیساکی: اهه داری کجا میری عوضیی
سریع رفتم بالا دیدم تو کشتی وست دریا ایم ران و ریندو با یک جت اون طرف بودن بهم گفتن بپرم کیساکی هم داد میزد تو یه لحظه چشمام رو بستم و به طرف مخالف جت ران و ریندو پریدم تو دریا
ران و ریندو: رینااااا
نویسنده: پارتتت دادم جرم ندید
از زبون رینا
چشمام رو آروم باز کردم حس گیجی داشتم حالم خوب نبود دیدم که بسته شدم به یک صندلی انگار تو یه انبار تاریک بودم خیلی ترسیده بودم ولی به روی خودم نیاوردم
یعنی سرنوشت من اینه ؟!
یعنی قرار بمیرم ؟!
کار کیه؟!
ریندو؟!
ران؟!
اون لحظه فقط دلم میخواست یکی بیاد منو بکشه الان میگید این دختره ضعیفه بدرد نمیخوره اما من واقعا دلیلی برای زنده بودن ندارم نه آرزویی نه آینده ای نه عشقی.......نه حتی یک خانواده..آه حتی یک نفر هم منو یادش نمی مونه من همیشه فقط یک تیکه آشغالم
تو فکر لعنت کردن خودم بودم که یک نفر اومد داخل...اون کیساکی تتا عه بزرگ ترین دشمن بوتن.... ولی چرا منو دزدیده از من آبی بلند نمیشهه ತ_ʖತ
کیساکی: خوب خوب اینجا رو ببین پرنسس بوتن و ملکه عه هایتانی ها
رینا: باورم نمیشه هنوز یک آشغالی بیش نیستی ( با حالت پوکر)
کیساکی: خیلی زبون داری میدونی میخوام چیکارت کنم؟!
رینا: یا شکنجه می کنی منو یا می کشی
کیساکی: اوهم اوهم
و بعد رفت بیرون منو اونجا گذاشت رفت... نگاه چقدر بد شانسم که دست این افتادمممم خوب بکش دیگه
هوفف باشه باید یک راه فرار پیدا کنم
به دور بر نگاه کردم دیدم بالای سقف یک پنجره ی کوچیکه اگر برم اون بالا میتونم در برم ولی اول دست پام رو بزار باز کنم این کیساکی ابله دست و پام رو شل بسته خیلی شل مغزه دست و پام رو آزاد کردم رفتم سمت پنجره صندلی رو گذاشتم زیر پام رفتم بالا که کیساکی اومد
کیساکی: اهه داری کجا میری عوضیی
سریع رفتم بالا دیدم تو کشتی وست دریا ایم ران و ریندو با یک جت اون طرف بودن بهم گفتن بپرم کیساکی هم داد میزد تو یه لحظه چشمام رو بستم و به طرف مخالف جت ران و ریندو پریدم تو دریا
ران و ریندو: رینااااا
نویسنده: پارتتت دادم جرم ندید
۲.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.