فرشته رانده شده 🎭 پارت ۱۰

فرشته رانده شده 🎭 پارت ۱۰

از زبون رینا

چرا من؟!
یعنی دارم میمیرم توی آب
اما من نمی خوام
از زیر چشم ران رو دیدم منو کشید بالا رفتم روی خشکی سرفه می کردم

ران: تو دیوونه شدییی

رینا: هق هق گومنننننن
که ران بغلم کرد بغلش گرم بود چند وقت بود بغلش نکردم ؟!
نمی دونم فقط خوابم برد
.
.
.
.
.
آروم چشمام رو باز کردم توی اتاقم بودم آروم از روی تخت بلند شدم یکم بندم درد می کرد

ریندو: نه نه نه بلند نشو
منو نشوند روی تخت

ران: فعلاً اینجا بمون بعد از ظهر میریم بیرون نه سان

رینا: چ..چی؟! نه سان ؟!

ران: آره مگه خواهرمون نیستی ؟!
شوک شدم سرم رو تکون دادم دوتا شون لبخند زدن و از اتاق رفتن بیرون... یعنی واقعا عوض شدن آروم بلند شدم رفتم لباسام رو عوض کردم رفتم بیرون سانزو رو دیدم منو دید چشماش برق زد دوید سمتم و بغلم کرد

سانزو: نگرانت شدم

رینا: ها؟! چی من؟!

سانزو: اوهم
و موهام رو ناز کرد
اینا چشون شدهههههههههه
.
.
.
.
.
پرش زمانی به دو سال بعد

رینا: نیییی ساننننن من میرم بیرون

ران: باشه حواست باشه

رینا: هایییی
رفتم بیرون ماشین رو دیدم لبخند زدم رفتم سوار شدم

رینا: گومن دیر کردم

سانزو: اشکال نداره

و رفتیم خرید و و سینما....این پایان خوشه؟!


پایان