پارت ۲۰
پارت ۲۰
فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)
ویو کوک
تهیونگ: داش ریدی؟
کوک : تهیونگ خفه
تهیونگ: زن داداش چرا انقدر عصبی بود
کوک : ( سکوت)
تهیونگ: آها خب بگو ریدی دیگه 😂
کوک: تهیونگ
تهیونگ: اینا رو ولش پوشه رو بده
کوک: یورا سر همین عصبی بود
تهیونگ: چه ربطی به یورا داره؟
تمام ماجرا رو براش تعریف کردم
تهیونگ: چند سالته؟
جونگکوک: ۲۶ چرا؟
تهیونگ: فکر کنم زن گرفتن باعث شده ذهنت رو از دست بدی 😂
کوک : چرا میخندی
تهیونگ: چون پوشه رو گذاشتی تو قفسه کتاب خونه
کوک : چی تو از کجا میدونی
تهیونگ: جلوی خودم گذاشتی حالا برو یکاری کن زن داداش آشتی کنه
کوک سریع میره اتاق کارش قفسه رو چک میکنه و پوشه رو پیدا میکنه تهیونگ هم دنبالش میره
ته: پیدا کردی پیرمرد
کوک : ته داداش ریدم چیکار کنم
ته : هیچ باید از دلش در بیاری که کار آسونی نیست
ویو یورا
ساعت ۱ شب بود ولی به لیا زنگ زدم
یورا: الو
لیا: الو( خواب)
یورا : خواب بودی
لیا: فقط تو گاو تا الان بیدارییی
یورا: باشه میای فردا کل روز رو بریم بیرون
لیا: شما اول از آقاییت اجازه بگیر
یورا: خفه فردا ساعت ۵ میام دنبالت آماده باش
لیا: سعی میکنم
یورا: های خدافظ خر
لیا : خدافظ گاو
سرم گذاشتم رو بالشت رو کم کم خوابم برد
پایان پارت ۲۰
فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)
ویو کوک
تهیونگ: داش ریدی؟
کوک : تهیونگ خفه
تهیونگ: زن داداش چرا انقدر عصبی بود
کوک : ( سکوت)
تهیونگ: آها خب بگو ریدی دیگه 😂
کوک: تهیونگ
تهیونگ: اینا رو ولش پوشه رو بده
کوک: یورا سر همین عصبی بود
تهیونگ: چه ربطی به یورا داره؟
تمام ماجرا رو براش تعریف کردم
تهیونگ: چند سالته؟
جونگکوک: ۲۶ چرا؟
تهیونگ: فکر کنم زن گرفتن باعث شده ذهنت رو از دست بدی 😂
کوک : چرا میخندی
تهیونگ: چون پوشه رو گذاشتی تو قفسه کتاب خونه
کوک : چی تو از کجا میدونی
تهیونگ: جلوی خودم گذاشتی حالا برو یکاری کن زن داداش آشتی کنه
کوک سریع میره اتاق کارش قفسه رو چک میکنه و پوشه رو پیدا میکنه تهیونگ هم دنبالش میره
ته: پیدا کردی پیرمرد
کوک : ته داداش ریدم چیکار کنم
ته : هیچ باید از دلش در بیاری که کار آسونی نیست
ویو یورا
ساعت ۱ شب بود ولی به لیا زنگ زدم
یورا: الو
لیا: الو( خواب)
یورا : خواب بودی
لیا: فقط تو گاو تا الان بیدارییی
یورا: باشه میای فردا کل روز رو بریم بیرون
لیا: شما اول از آقاییت اجازه بگیر
یورا: خفه فردا ساعت ۵ میام دنبالت آماده باش
لیا: سعی میکنم
یورا: های خدافظ خر
لیا : خدافظ گاو
سرم گذاشتم رو بالشت رو کم کم خوابم برد
پایان پارت ۲۰
۹.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.