پارت ۲۱

پارت ۲۱
فیک جونگکوک
( ازدواج اجباری مافیایی)

ویو یورا

از خواب بلند شدم دستی دور کمر حلقه شده بود از تتو هاش فهمیدم کوک ولی چرا اینجاست برگشتم نگاهش کردم
یورا: هوی منو ول کن
کوک: بگیر بخواب
یورا: ساعت ۲ بعد از ظهر بلند شو
کوک: باشه
کوک ولم کرد چرا انقدر خوابیدم الان خودم دیر میکنم میخواد غر بزنه
از جام بلند شدم رفتم حموم حدودا بعد ۲۰ مین اومدم بیرون کوک رفته بود کارای لازم رو کردم رفتم پایین جاجانگمیون درست کردم و خوردم سریع آرایشم رو کردم لباسم رو تنم کردم آرایشم کردم رفتم بیرون کوک پایین بود
یورا: چرا نرفتی( سرد)
کوک: من که همیشه کار ندارم
یورا: من میرم بیرون( سرد)
کوک: کجا
یورا: بیرون ( سرد)
کوک : اوف با کی میری ؟
یورا: یکی اصلا به تو چه ( سرد)
کوک : من شوهرتم
یورا: من شوهر بد اخلاق دوست ندارم
کوک : سکوت
رفتم بیرون سوار ماشین شدم رفتم دم در خونه لیا ساعت ۴ بود خوبه سر ساعت اومدم
لیا سوار ماشین شد
لیا: سلام
یورا: سلام
لیا : خب کجا میریم
کارت رو از جیبم در آوردم
لیا : قرار بریم خرید ( ذوق)
یورا: این خرید قراره بهترین خرید زندگیت باشه
لیا: چرا؟
یورا: چون این کارت جئون جونگکوک بزرگه
لیا : کارتشو بهت داد؟
یورا: بهتره بگم کش رفتم
لیا: تو اصکلی
یورا : می‌دونم حالا بریم

پایان پارت ۲۱