شب کهمی رسدیادم می آید نیستیسرما اوج میگیردواژه ها قندیل می بندندوقتی از نبودنت می نویسمآغوشت را ندارمهیچ تن پوشی حریف این سرما نیستراستی کهاین زمستان بی توزیادی زمستان است