.
.
همه در دایره ی دید تواند الا من!
نیست این شرط مروت که تو داری بامن!
می زنم پرپر و از سوز غمت ویرانم
دوری ات زلزله وارگ بمت اینجا، من!
عشق زهری است که شیرین شده باوعده وصل
کشته ی حسرت این وعده ی بی مبنا من!
روز وشب در تب و تابم به تو نزدیک شوم
ازچه افزون بکنی فاصله ات را تامن؟!
هرشب ازوعده دیدار تو در خوابْ،خوشم
لیک محروم ز دیدار توام فردا من!
"خیسم" از بارش "باران" فراق، ابر بهار!
آنکه از فرط غمت دیده کند دریا من!
همه در دایره ی دید تواند الا من!
نیست این شرط مروت که تو داری بامن!
می زنم پرپر و از سوز غمت ویرانم
دوری ات زلزله وارگ بمت اینجا، من!
عشق زهری است که شیرین شده باوعده وصل
کشته ی حسرت این وعده ی بی مبنا من!
روز وشب در تب و تابم به تو نزدیک شوم
ازچه افزون بکنی فاصله ات را تامن؟!
هرشب ازوعده دیدار تو در خوابْ،خوشم
لیک محروم ز دیدار توام فردا من!
"خیسم" از بارش "باران" فراق، ابر بهار!
آنکه از فرط غمت دیده کند دریا من!
۵.۷k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.