روزها گذشت ، هفته ها گذشت ، ماه ها گذشت ، سال ها را می ش
روزها گذشت ، هفته ها گذشت ، ماه ها گذشت ، سال ها را می شمارم چندین سال گذشته پس چرا هنوز تازه ای ؟
روز رفتنت را خوب یادم هست،
با اشک چشم رفتنت را بدرقه کردم
من اشک ریختم برای نبودنت ،
سالها از رفتنت میگذرد اما هنوز نمی دانم این دخترک سرگشته صبح ها چه دلیلی برای بیدار شدن از خواب دارد
و با چه امیدی روزهایش را به آغوش شب می سپارد
حتی نمی دانم لبخندهایش قدرت نقاب نهادن بر آشوب درونش و یا اشک هایش قدرتی برای کاستن از سنگینی حجم اندوهش دارد یا نه.
بعد از رفتنت آنقدر دنیا خالی شد که صدای پای عابران هم آزارم میدهد،
رفتنت بوی کهنگی نمی دهد ،
کاش کهنه می شد غم ندیدنت
کاش بودی ، این همه شتابت برای چه بود؟
چه زود حسرت نداشتنت را تجربه ام کردی .
کاش آرزویی ، رویایی برایم باقی میگذاشتی
حالا يك من مانده و
هزاران سوالى كه بايد راجع به
جاى خالى ات جواب دهم!
انصاف نبود
رفتنت با خودت باشد و
پر كردنِ جاى خالى ات با من
کاش یک شب بیایی و دستانم را بگیری تا به سوی آبی بی کران پرواز کنیم ...
روز رفتنت را خوب یادم هست،
با اشک چشم رفتنت را بدرقه کردم
من اشک ریختم برای نبودنت ،
سالها از رفتنت میگذرد اما هنوز نمی دانم این دخترک سرگشته صبح ها چه دلیلی برای بیدار شدن از خواب دارد
و با چه امیدی روزهایش را به آغوش شب می سپارد
حتی نمی دانم لبخندهایش قدرت نقاب نهادن بر آشوب درونش و یا اشک هایش قدرتی برای کاستن از سنگینی حجم اندوهش دارد یا نه.
بعد از رفتنت آنقدر دنیا خالی شد که صدای پای عابران هم آزارم میدهد،
رفتنت بوی کهنگی نمی دهد ،
کاش کهنه می شد غم ندیدنت
کاش بودی ، این همه شتابت برای چه بود؟
چه زود حسرت نداشتنت را تجربه ام کردی .
کاش آرزویی ، رویایی برایم باقی میگذاشتی
حالا يك من مانده و
هزاران سوالى كه بايد راجع به
جاى خالى ات جواب دهم!
انصاف نبود
رفتنت با خودت باشد و
پر كردنِ جاى خالى ات با من
کاش یک شب بیایی و دستانم را بگیری تا به سوی آبی بی کران پرواز کنیم ...
۱۰.۷k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.