چند پاییز گذشته

چند پاییز گذشته
درست همین آذر ماه بود که رفت
از صدای خش خش برگ های پاییزی که رویشان قدم میگذاشت
فهمیدم که می رود
هنوز جایش گرم بود
رفتنش را همان آینه
که صبح ها صورت گنگ اش را در آن میدیدم
گواه می داد
شیر آبی که دیگر چکه نمی کرد
جای خوابی که دیگر شلخته نبود
و دفتر شعری که دیگر روی میز نبود
اکنون درست در همین آذر ماه
من گم شده ام
و شاید تمام شده ام
در هیاهوی ازدحام خیابان های بی انتهایی
که رهگذرانش شعر را نمی فهمند...
#دلتنگی #دلنوشته
دیدگاه ها (۲۱)

روزها گذشت ، هفته ها  گذشت ، ماه ها گذشت ، سال ها را می شمار...

وسهم من از بهار یکسال دیگر تورا نداشتن است عزیز رفته‌ی من م...

عزیز سفر کرده‌ام در هوای دلتنگی اتاز نفس افتاده امکاش برگردی...

پنجشنبه كه ميشود نميتوان  دل را آرام كرد ...!به هر بهانه ای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط