تو چیستی

تو چیستی...؟



روزها با رنگ تکراریش
دارد بی تو می گذرد!
روزهایی که با بلندی موهایت
سخت تناسب دارد
این آب لعنتی
دارد از سر می گذرد

جای انگشتانت را
سیگاری نیمه سوخته به جان می خرد
و دوست داشتنت را دنیا
به متناقض ترین شکل
به رخ می کشد

چشمانی کز کرده داشتی
و هزاران دروغ نگفته
که دل را
از هزار آشوب عبور داده بود
و لب هایت
مزه ی هزاران الکل را
به استخوان رساند

می دانی تو چیستی...؟
دوست داشتنی که
هوای کافه را
از سر پراند
تو
طنابی از گیسوان طولانی و بلند
که کار این کافر را
در جا تمام کرد

تو من را به دیوانه ای تعبیر کن
که لای نبودن هایت مرد
و من را به مردی تصور کن
که قرار است ، زندگی روی دستانش باد کند
و منی که
دور از تو
از دست هایت اعلام استقلال کرده ام

من بی تو
به دیازپام عادت کرده ام...
اما
این همه توصیف تو و روزهایم نبود
تو دردی هستی
که لا به لایت
سخت خواهم مرد...
دیدگاه ها (۲)

سیگارت را زیر تابلو "سیگارکشیدن ممنوع" دود کن؛ تا باطل کنی ق...

برایت اتفاق افتاده دنبال خودت باشی؟....

داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم....یکی از برگه های خال...

من این حروف نوشتم چنان ک غیر ندانست ؛ ...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

black flower(p,288)

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط