غروب ...
غروب ...
زمزمه ای با ترانه های قدیمی .
غمی به وسعت ایوان ، خانه های ...
قدیمی .
سکوتِ ساده عکسی شکسته ...
می کشد آرام ،
مرا به گوشه ای از ...
عاشقانه های ... قدیمی .
صدای گرمِ "بنان" ،
یاکریم هایِ جوان را ...
نشانده است در آغوش ،
لانه های قدیمی .
هوای چادرِ مادربزرگ و ...
جایِ تو خالی ...
که باز گریه کنم ...
با بهانه های قدیمی .
مگر به یاد تو امشب ،
غبارِ آینه ام را ،
به بادها بسپارند ...
شانه های قدیمی .
هوای تلخِ اتاق و ...
غمی که می وزد از دور
و عشق تازه تری ،
با ترانه های قدیمی ... !
زمزمه ای با ترانه های قدیمی .
غمی به وسعت ایوان ، خانه های ...
قدیمی .
سکوتِ ساده عکسی شکسته ...
می کشد آرام ،
مرا به گوشه ای از ...
عاشقانه های ... قدیمی .
صدای گرمِ "بنان" ،
یاکریم هایِ جوان را ...
نشانده است در آغوش ،
لانه های قدیمی .
هوای چادرِ مادربزرگ و ...
جایِ تو خالی ...
که باز گریه کنم ...
با بهانه های قدیمی .
مگر به یاد تو امشب ،
غبارِ آینه ام را ،
به بادها بسپارند ...
شانه های قدیمی .
هوای تلخِ اتاق و ...
غمی که می وزد از دور
و عشق تازه تری ،
با ترانه های قدیمی ... !
۵.۲k
۰۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.