مثل یک پیچک به دور قامتم پیچید و رفت

مثل یک پیچک به دور قامتم پیچید... و رفت
با نسیمی ناگهان پاییز شد خشکید و... رفت

بغض کردم تا نبیند اشک چشمم میچکد
غم شبیه اشک روی گونه ام غلتید و... رفت

ناز چشمش را خریدم او نیازم را ندید
چشم خيس از اشک و اندوه مرا بوسید و... رفت

انتهای کوچه وقتی که نگاهم می گریست
بی تفاوت شد به هق هق‌های من خندید و... رفت

من تقلا کردم و او با دل من تا نکرد
مثل برگی در خزان باغ من رقصید و... رفت

تا نگاهم کرد من درگیر چشمانش شدم
بی هوا قلب مرا با یک غزل دزدید و... رفت

من کویری تشنه‌ام محتاج یک جرعه نگاه
مثل باران روی قلب خشک من بارید و...رفت

با دل تنگم نشستم رج به رج غم بافتم
بر تنش از غصه‌ها پیراهنی پوشید و... رفت

بعد از آن دیگر دلم پاییز را عاشق نبود
همچو بادی سرد در باغ دلم چرخید و... رفت


#در_پاییز_رفت
#سمیه_زارع
دیدگاه ها (۱)

خیلی وقت هاعجیب دلم میخواهد ماهی کوچکی بودم با چند ثانیه حاف...

اگر میخواهی ارزش خویش بدانی، بنگر که به چه چیز دل بسته ای .....

#زیبا

[سعی نڪنید طوفان را آرام ڪنید...]#زندگی‌همین‌است

بغضم را شعر کنم یا ندای سکوت ِ نگاهم را که از دل تنگم در این...

حمزه فلاح

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط