به هر سوراخی سرک کشیدم
به هر سوراخی سرک کشیدم ،
نه نگاهی در پستویی به جا مانده بود ،
که دل را بلرزاند...
و نه نایی در جان باقی ،
که بخواهد صرف شب گریههای بیصدا شود...
درست مثل این که مرگ ،
دستِ زندگی را خوانده باشد...
چه زود از قــوارۀ عشق افتادم ،
و در احتمالات ِ بیکسی غرق شدم...
حالا ،
مته به خشخاش تنهایی میگذارم...
بیآنکه برای شعر دلیل بیاورم...
بیمعشوق هم میشود با واژهها کنار آمد...
#حمیدرضا_هندی
نه نگاهی در پستویی به جا مانده بود ،
که دل را بلرزاند...
و نه نایی در جان باقی ،
که بخواهد صرف شب گریههای بیصدا شود...
درست مثل این که مرگ ،
دستِ زندگی را خوانده باشد...
چه زود از قــوارۀ عشق افتادم ،
و در احتمالات ِ بیکسی غرق شدم...
حالا ،
مته به خشخاش تنهایی میگذارم...
بیآنکه برای شعر دلیل بیاورم...
بیمعشوق هم میشود با واژهها کنار آمد...
#حمیدرضا_هندی
- ۱۲۷
- ۱۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط