هوا ترست به رنگ هوایچشمانت

هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو
چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی در یا فدای چشمانت
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
به انتهای ج ...
دیدگاه ها (۴)

سرخوشم از صفای چشمانتجان دهم ، جان ،برای چشمانتآن تب آلوده ا...

بی اختیار محو شده ام،در چشمانی که نگاهش هم به من نمی اُفتد.

آدم‌ها با دلایل خاص خودشان به زندگی ما وارد می شوند و با دلا...

خبر از "چشمِ" خودش داشت اگر،می فهمید..."حال ِمن ، بعدِ نگاهِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط