کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت7
سه تا فایل پنهان بود
با اسم
My love1
My love2
My love3
منو مهرداد همدیگر رو نگاه کردیم اولین فایل عکسای سارا با ی پسره بود ک قیافه بدی نداشت تقریبا میشه گفت جذاب بود
فایل دوم هم همون پسر اما فیلماش بود
اما فایل سوم فایلش صوتی بود لحظه ای مکث کردم ک مهرداد گفت
-بزن پخش شه ببینم چیه بابا دلمون رفت
کلیک کردم صدا پخش شد
*امروز ٢۴فروردینه منو شهاب اومدیم دربند کباب بخوریم ساعت٢بعد ازظهره
صدای ی پسر اومد ک میگفت
*سارا قطع کن کباب اومد
مهرداد گفت پس ی پسری تو زندگیش هس ک بهم دل بسته بودن
+شاید هم مثل دختر پسرای دیگ ی دوستی کوتاه و معمولی داشتن
-شاید ولی هر چی بوده اخرین عشقش این بوده
+لب تاپشو چک کردی ک فایل پنهان داره یا ن؟
-ن بزار ببینم
پشت میزش نشست و شروع کرد ب گشتن
-ن
+چیزی نبود؟
-هیچی
نفسی عمیقی از سر بی حوصلگی کشیدم
گوشیشو کشیدم از لب تاپو
تو تلگرام و اینستا و تمام اپ هاشو چک کردم غیر از چتای اون پسره هیچ کس دیگ ای نبود
مهرداد هم تو خوندن چت ها همراهیم کرد اخرین باری ک حرف زده بودن صبح روز قتل بود
حتی ی ذره دعوا یا هر چیزی ک باعث شک ما بشه نبود مهرداد پشت میزش نشسته بودو خیلی جدی ب ی جا خیره شده بود همیشه ی چهره جدی داشت ک باعث میشد ی جورایی ازش حساب ببرم حتی همش میترسیدم پیشش ی سوتی بدم ک ضایع شم
خیلی تشنه ام شده بود رو ب مهرداد گفتم
+ببخشید ..... اتاقتون ی لیوان اب میشه پیدا کرد؟
جوابی نداد و همینجور خیره شده بود گفتم
+اقای فراهانی
-….....
+اقای فراهانی
-........
+اقا مهرداد
یهو ب سمت من برگشت از نگاهش خیلی ترسیدم انگاری عصبی شده بود ک پا برهنه وسط حرفش رفته بودم
-بله!؟!!
+ببخشید ...تو اتاقتون ی لیوان اب پیدا میشه ؟
-تو اون یخچال هست
ی یخچال کوچولو اون گوشه اتاق بود بال دراوردم از اینکه ی لیوان اب میشه تو این اتاق پیدا کرد بلند شدم تا برم ی لیوان اب تگری بخورم ک یهو
ادامه در پارت 8 #maryam
پارت7
سه تا فایل پنهان بود
با اسم
My love1
My love2
My love3
منو مهرداد همدیگر رو نگاه کردیم اولین فایل عکسای سارا با ی پسره بود ک قیافه بدی نداشت تقریبا میشه گفت جذاب بود
فایل دوم هم همون پسر اما فیلماش بود
اما فایل سوم فایلش صوتی بود لحظه ای مکث کردم ک مهرداد گفت
-بزن پخش شه ببینم چیه بابا دلمون رفت
کلیک کردم صدا پخش شد
*امروز ٢۴فروردینه منو شهاب اومدیم دربند کباب بخوریم ساعت٢بعد ازظهره
صدای ی پسر اومد ک میگفت
*سارا قطع کن کباب اومد
مهرداد گفت پس ی پسری تو زندگیش هس ک بهم دل بسته بودن
+شاید هم مثل دختر پسرای دیگ ی دوستی کوتاه و معمولی داشتن
-شاید ولی هر چی بوده اخرین عشقش این بوده
+لب تاپشو چک کردی ک فایل پنهان داره یا ن؟
-ن بزار ببینم
پشت میزش نشست و شروع کرد ب گشتن
-ن
+چیزی نبود؟
-هیچی
نفسی عمیقی از سر بی حوصلگی کشیدم
گوشیشو کشیدم از لب تاپو
تو تلگرام و اینستا و تمام اپ هاشو چک کردم غیر از چتای اون پسره هیچ کس دیگ ای نبود
مهرداد هم تو خوندن چت ها همراهیم کرد اخرین باری ک حرف زده بودن صبح روز قتل بود
حتی ی ذره دعوا یا هر چیزی ک باعث شک ما بشه نبود مهرداد پشت میزش نشسته بودو خیلی جدی ب ی جا خیره شده بود همیشه ی چهره جدی داشت ک باعث میشد ی جورایی ازش حساب ببرم حتی همش میترسیدم پیشش ی سوتی بدم ک ضایع شم
خیلی تشنه ام شده بود رو ب مهرداد گفتم
+ببخشید ..... اتاقتون ی لیوان اب میشه پیدا کرد؟
جوابی نداد و همینجور خیره شده بود گفتم
+اقای فراهانی
-….....
+اقای فراهانی
-........
+اقا مهرداد
یهو ب سمت من برگشت از نگاهش خیلی ترسیدم انگاری عصبی شده بود ک پا برهنه وسط حرفش رفته بودم
-بله!؟!!
+ببخشید ...تو اتاقتون ی لیوان اب پیدا میشه ؟
-تو اون یخچال هست
ی یخچال کوچولو اون گوشه اتاق بود بال دراوردم از اینکه ی لیوان اب میشه تو این اتاق پیدا کرد بلند شدم تا برم ی لیوان اب تگری بخورم ک یهو
ادامه در پارت 8 #maryam
- ۱۲.۴k
- ۱۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط