نیم ساعت پیش خدا را دیدم قوز کرده

نیم ساعت پیش؛ خدا را دیدم قوز کرده

با پالتوی مشکی بلندش سرفه کنان در حیاط

از کنار دو سرو سیاه گذشت و رو به ایوانی

که من ایستاده بودم آمد، آواز که خواند

تازه فهمیدم پدرم را بااو اشتباهی گرفته ام! -حسین پناهی 
دیدگاه ها (۱)

ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺒﺮﻣت ﯾﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺷﻠـــﻮﻍ ﺧﯿﻠـــﯽ ﺷﻠـــﻮﻍ ﻭﺍﯾﺴﺘــــــ...

امشب هم گذشت... تو در خواب ولى من بدون خواب... بازهم نااميد ...

בلــت نلرزב... لبخنـב هاے جعـلي امـــ رآ گذاشـتهـ اَمــ براے...

من زیر باران ایستاده‌امو انتظار تو را می‌کشمچتری روی سرم نیس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط