من زیر باران ایستادهام
من زیر باران ایستادهام
و انتظار تو را میکشم
چتری روی سرم نیست
میخواهم قدمهایت را، با تعداد
قطرههای باران شماره کنم
تو قبل از پایان باران میرسی
یا باران قبل از آمدن تو به پایان میرسد؟
مرا که ملالی نیست
حتی اگر صد سال هم زیر باران بدون چتر بمانم
نه از بوی یاس باران خسته میشوم
نه از خاکی که باران ، غبار را از آن ربوده است.
هر وقت چلچله برایت نغمهی دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا
من تا آخرین فصل باران منتظرت میمانم …
و انتظار تو را میکشم
چتری روی سرم نیست
میخواهم قدمهایت را، با تعداد
قطرههای باران شماره کنم
تو قبل از پایان باران میرسی
یا باران قبل از آمدن تو به پایان میرسد؟
مرا که ملالی نیست
حتی اگر صد سال هم زیر باران بدون چتر بمانم
نه از بوی یاس باران خسته میشوم
نه از خاکی که باران ، غبار را از آن ربوده است.
هر وقت چلچله برایت نغمهی دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا
من تا آخرین فصل باران منتظرت میمانم …
- ۶۰۳
- ۰۶ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط