قسمت اول
قسمت اول
کیویا
امروز اولین روز بعد از تعطیلات بود که باید به مدرسه میرفتم. از درس متنفر بودم ولی دیدن دوستای خوبم بهترین قسمت ماجرا بود.
*** باد با موهایش میرقصید و شاخه های بید مجنون او را در آغوش میکشید...
ماساکی شر و شیطون، هیده منحرف، یوکیو شوخ طبع، کلود خوش خنده و تاکشی خل و چل....با هم مثل برادر بودیم یا شاید فراتر از این چیزا...
***آتش چشمان زیبایش ذهنم را ربود و درخشش موهایش مستم کرد...
یونیفرممو پوشیدم و کیف سبز رنگم که بهش آویز حرف ((k))وصل بودو روی دوشم انداختم. هر شیش تامون به کیفمون آویز اول اسممونو وصل کرده بودیم تا باهم ست باشیم. عادت داشتم تا مدرسه پیاده برم آخه راه زیادی نبود ولی همیشه سر این قضیه با مادرم بحث میکردم. اصرار داشت که با راننده شخصیم برم همیشه یجوری بحثو میپیچوندم و در میرفتم. وقتی پامو تو مدرسه گذاشتم، مثل همیشه دخترا دورم جمع شدن ولی با اعتنایی ازشون گذشتم. اونام طبق معمول بهمن انقدر نگاه میکردن تا چشاشون کور بشه. از دور بچه ها رو دیدم که منتظرم بودن. دویدم سمتشون که زیر محل همیشگی جمع شدنمون، بید مجنون ایستاده بودن. به خاطر اینکه همیشه اونجا بودیم بچه های مدرسه اسم گروهمونو گذاشتن:
weeping willow...
ادامه دارد...
#ww
کیویا
امروز اولین روز بعد از تعطیلات بود که باید به مدرسه میرفتم. از درس متنفر بودم ولی دیدن دوستای خوبم بهترین قسمت ماجرا بود.
*** باد با موهایش میرقصید و شاخه های بید مجنون او را در آغوش میکشید...
ماساکی شر و شیطون، هیده منحرف، یوکیو شوخ طبع، کلود خوش خنده و تاکشی خل و چل....با هم مثل برادر بودیم یا شاید فراتر از این چیزا...
***آتش چشمان زیبایش ذهنم را ربود و درخشش موهایش مستم کرد...
یونیفرممو پوشیدم و کیف سبز رنگم که بهش آویز حرف ((k))وصل بودو روی دوشم انداختم. هر شیش تامون به کیفمون آویز اول اسممونو وصل کرده بودیم تا باهم ست باشیم. عادت داشتم تا مدرسه پیاده برم آخه راه زیادی نبود ولی همیشه سر این قضیه با مادرم بحث میکردم. اصرار داشت که با راننده شخصیم برم همیشه یجوری بحثو میپیچوندم و در میرفتم. وقتی پامو تو مدرسه گذاشتم، مثل همیشه دخترا دورم جمع شدن ولی با اعتنایی ازشون گذشتم. اونام طبق معمول بهمن انقدر نگاه میکردن تا چشاشون کور بشه. از دور بچه ها رو دیدم که منتظرم بودن. دویدم سمتشون که زیر محل همیشگی جمع شدنمون، بید مجنون ایستاده بودن. به خاطر اینکه همیشه اونجا بودیم بچه های مدرسه اسم گروهمونو گذاشتن:
weeping willow...
ادامه دارد...
#ww
۱.۷k
۲۵ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.