𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅(۲)
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅(۲)
part:2
(همان لحضات خانه ی ا/ت)
ا/ت:هوی جیمین بیا اینجا ببینم
جیمین:بله
ا/ت:تعداد سرباز هامون؟
جیمین:۹۰۰تان
ا/ت:اونا؟
جیمین:تقریبا هزاتان ولی بعضیها رفتن ماموریت که ۶۰۰ نفر باقی میمونن
ا/ت:عالیه...خانوادش هم تو اون خونن؟
جیمین:بله
ا/ت:اکی
تهیونگ که تا الان شنونده ی حرف اون از پشت در بود صبرش لب ریز شد لباشو رو همفشار داد و وارد اتاق شد نگاهی به ا/ت کرد و بلند داد زد
ته:دیونه شدی؟ نگو که میخوای خانوادشو بکشی؟
ا/ت:فقط اگه کوک رو ندادن تهدید میکنم
تهیونگ پوزخند بلندی زدن
ته:چه غلطی داری میکنی
ا/ت:جیمین ساعت ۱۰ آماده باشین
ا/ت بعد این حرفش به سمت اتاق رفت تا استراحت کنه
مرش زمانی(ساعت۱۰)
جیمین:همه حاظرن
ا/ت:خوب بریم
همه سوار ون های مشکی شدن وبه سمت خونه جانگ رفتن بعد زمان بندی دقیق حمله کردن و همه رو کشتن و وارد خانهی جانگ شدن
جانگ از پله ها بهت زده آمد پایین ا/ت تا میخاست بهش شکلیک کنه صدای عشقش رو شنید صدایی که دوماه ازش محروم بود صدایی که براش پر از آرامش بود
جونگ کوک:ا/ت؟
ا/ت:جونگ کوکا
جونگ کوک به سمت ا/ت:حرکت کرد تا بغلش کنه ولی ا/ت داد زد
ا/ت:اول بزار کار این عوضی رو تموم کنم
کوک:شوخیت گرفته؟
همونجا بود همسر و پسر جانگ وارد سالن شدند
کوک:بسه ا/ت اسلحتو بیار پایین
ا/ت:نمیخوام اون منو دوماه ازت محروم کرد
ا/ت پرید بغل کوک و از پشت اصلحه رو سمت جانگ گرفت کوک که قصد ا/ت رو فهمید از بغلش بیرونش آورد و اصلحه رو از دستش گرفت و پرت کرد زمین
کوک:فکر کردی من خرم؟
ا/ت:ک.کوک!
کوک:یکم آروم باش من پیش جانگ حالم خوب بود و مشغول کار بودیم اکی ؟ اون بهم آسیب نزد که هیچ حتی ازم بیشتر محافظت کرد تازشم اون پدرته! نمیخای که پدر خودتو بکشی
ا/ت:اون چه جور پدریه که دخترشو میفروشه؟
ادامه دارد...
لایک:)
part:2
(همان لحضات خانه ی ا/ت)
ا/ت:هوی جیمین بیا اینجا ببینم
جیمین:بله
ا/ت:تعداد سرباز هامون؟
جیمین:۹۰۰تان
ا/ت:اونا؟
جیمین:تقریبا هزاتان ولی بعضیها رفتن ماموریت که ۶۰۰ نفر باقی میمونن
ا/ت:عالیه...خانوادش هم تو اون خونن؟
جیمین:بله
ا/ت:اکی
تهیونگ که تا الان شنونده ی حرف اون از پشت در بود صبرش لب ریز شد لباشو رو همفشار داد و وارد اتاق شد نگاهی به ا/ت کرد و بلند داد زد
ته:دیونه شدی؟ نگو که میخوای خانوادشو بکشی؟
ا/ت:فقط اگه کوک رو ندادن تهدید میکنم
تهیونگ پوزخند بلندی زدن
ته:چه غلطی داری میکنی
ا/ت:جیمین ساعت ۱۰ آماده باشین
ا/ت بعد این حرفش به سمت اتاق رفت تا استراحت کنه
مرش زمانی(ساعت۱۰)
جیمین:همه حاظرن
ا/ت:خوب بریم
همه سوار ون های مشکی شدن وبه سمت خونه جانگ رفتن بعد زمان بندی دقیق حمله کردن و همه رو کشتن و وارد خانهی جانگ شدن
جانگ از پله ها بهت زده آمد پایین ا/ت تا میخاست بهش شکلیک کنه صدای عشقش رو شنید صدایی که دوماه ازش محروم بود صدایی که براش پر از آرامش بود
جونگ کوک:ا/ت؟
ا/ت:جونگ کوکا
جونگ کوک به سمت ا/ت:حرکت کرد تا بغلش کنه ولی ا/ت داد زد
ا/ت:اول بزار کار این عوضی رو تموم کنم
کوک:شوخیت گرفته؟
همونجا بود همسر و پسر جانگ وارد سالن شدند
کوک:بسه ا/ت اسلحتو بیار پایین
ا/ت:نمیخوام اون منو دوماه ازت محروم کرد
ا/ت پرید بغل کوک و از پشت اصلحه رو سمت جانگ گرفت کوک که قصد ا/ت رو فهمید از بغلش بیرونش آورد و اصلحه رو از دستش گرفت و پرت کرد زمین
کوک:فکر کردی من خرم؟
ا/ت:ک.کوک!
کوک:یکم آروم باش من پیش جانگ حالم خوب بود و مشغول کار بودیم اکی ؟ اون بهم آسیب نزد که هیچ حتی ازم بیشتر محافظت کرد تازشم اون پدرته! نمیخای که پدر خودتو بکشی
ا/ت:اون چه جور پدریه که دخترشو میفروشه؟
ادامه دارد...
لایک:)
۵.۶k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.