دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۳۸
arslwn
نشسته بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
خالم بود
ارسلان : سلام خاله جانم
خاله ا : ارسلان جان سریع خودتو برسون ترکیه مامانت چند روزه نی
ارسلان : چی ینی چی که نی
کجا رفته؟
خاله ا : نمیدونم چند روزه دنبالشم ولی پیداش نمیکنم
الان یکی زنگ زد گف اگه خواهرت رو میخای به ارسلان بگو بیاد
ارسلان : باشه من برا فردا بلیط میگیرم میام
خاله ا : باشه فقط سریع بیا
ارسلان : باشه
خالم قط کرد از استرس داشتم میمردم
سریع رفتم تو سایت که بلیط بگیرم برا فردا ساعت ۱۰ بلیط بود سریع گرفتم خودمو رسوندم خونه
ساکمو جمع کردم گرفتم دراز کشیدن که خوابم برد
.
.
.
.
diyana
محراب : هوفففف
رضا : اه بسه دیگ محراب همش هوف پوف میکنی
محراب : من مطمئنم ارسلان بی گناهه
چند روزه دیگ معلوم میشه دیگ نمیتونید نگاش کنید
دیانا : البته اگه اون روز برسه
ما اصن اون آدمو نمیشناسیم تازه یه هفتس باهاش آشنا شدیم تو از کجا میدونی بی گناهه
ممد که این همه سال باهاش دوسته گذاش رف
محراب: ممدم مث شما
به قرآن اونم گناه داره
همش دارید بهش تهمت میزنید
دیانا : اه محراب بسه دیگ همش داری ازش طرفداری میکنی
مهشاد : من نمیخام دخالت کنم ولی از قیافه ارسلان معلوم بود بی گناهه
رضا : اون همیشه قیافش اینطوریه
دیگ ولش کنید
من میرم بخوابم
محراب : برو
دیانا : رضا رف خوابید ما هم نشستیم که یهو....
ادامه دارد...
پارت ۳۸
arslwn
نشسته بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
خالم بود
ارسلان : سلام خاله جانم
خاله ا : ارسلان جان سریع خودتو برسون ترکیه مامانت چند روزه نی
ارسلان : چی ینی چی که نی
کجا رفته؟
خاله ا : نمیدونم چند روزه دنبالشم ولی پیداش نمیکنم
الان یکی زنگ زد گف اگه خواهرت رو میخای به ارسلان بگو بیاد
ارسلان : باشه من برا فردا بلیط میگیرم میام
خاله ا : باشه فقط سریع بیا
ارسلان : باشه
خالم قط کرد از استرس داشتم میمردم
سریع رفتم تو سایت که بلیط بگیرم برا فردا ساعت ۱۰ بلیط بود سریع گرفتم خودمو رسوندم خونه
ساکمو جمع کردم گرفتم دراز کشیدن که خوابم برد
.
.
.
.
diyana
محراب : هوفففف
رضا : اه بسه دیگ محراب همش هوف پوف میکنی
محراب : من مطمئنم ارسلان بی گناهه
چند روزه دیگ معلوم میشه دیگ نمیتونید نگاش کنید
دیانا : البته اگه اون روز برسه
ما اصن اون آدمو نمیشناسیم تازه یه هفتس باهاش آشنا شدیم تو از کجا میدونی بی گناهه
ممد که این همه سال باهاش دوسته گذاش رف
محراب: ممدم مث شما
به قرآن اونم گناه داره
همش دارید بهش تهمت میزنید
دیانا : اه محراب بسه دیگ همش داری ازش طرفداری میکنی
مهشاد : من نمیخام دخالت کنم ولی از قیافه ارسلان معلوم بود بی گناهه
رضا : اون همیشه قیافش اینطوریه
دیگ ولش کنید
من میرم بخوابم
محراب : برو
دیانا : رضا رف خوابید ما هم نشستیم که یهو....
ادامه دارد...
۶۸۹
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.