پارت
پارت۳۴
- یعنی من باید تک تک این مهارت ها رو یاد بگیرم؟ چند سال طول میکشه اون وقت؟
- اگه بخوای به صورت طبیعی یاد بگیری خیلی طول می کشه هر کدوم از این مهارت ها سطح بندی خودشون رو دارند برای همین رسیدن به سطح آخر زمان زیادی می بره. اما هدف من آموزش کامل این مهارت ها نیست تو باید مقدمات این هنر ها رو یاد بگیری اونوقت خودم با جادو مهارت رو بهت انتقال میدم. من خودمم با جادوی یک استاد این مهارت ها رو یاد گرفتم وگرنه تا صد سالگی هم نمی تونستم توی جادو و مهارت هام تا این حد پیشرفت کنم من از تجربیات تک تک اساتیدم استفاده می کنم در واقع الان نزدیک به صد سال تجربه ی جادوگرا رو در ذهنم دارم.
- هوم پس برای همین اینقدر قوی هستی. می دونی تو خیلی ناشناخته ای پاتریک. همیشه یه چیزی تو آستینت داری که منو متعجب می کنه. هر بار از یک رازی پرده بر میداری. تو واقعا کی هستی؟
لبخندی زیبا زد و گفت: من یه نفرم که کنارتوام. همین.
- یعنی چی؟
- یعنی همینی هستم که میبینی.
- خب حالا شروع کنیم؟
آره شروع کنیم باید زود قوی بشم.
************
یک ماه از زمان تمریناتم می گذشت پاتریک تموم مهارت های رزمی رو به صورت مقدماتی بهم یاد داده بود و مهارت های اصلی رو هم با کمک جادوش به ذهنم منتقل کرده بود درست بود که فنون مبارزه رو یاد گرفته بودم اما تجربه ی کافی برای یک مبارزه ی واقعی رو نداشتم.
پاتریک: امشب باید با هم مبارزه کنیم تا صبح می جنگیم.
- چرا شب حالا نمیشه روز بجنگیم؟
- نه نمیشه توی روز خورشید می تابه با اینکه خیلی دوره اما انرژیش کافی نیست. شب باید زیر نور ماه تمرین کنیم تا صبح امشب فنون و استراتژیهای جنگی رو برات توضیح میدم و بعد از جنگمون به یک ماموریت میری.
از اسم ماموریت دچار استرس شده بودم.
- نمیشه بیخیال ماموریت بشیم؟
- نه نمیشه حتما باید یه جنگ واقعی رو تجربه کنی البته ماموریتها سری هستن و از نینجوتسو استفاده میکنی تا بدون دیده شدن هدف رو نابود کنی.
باشه پس من میرم بخوابم تا شب بیدار باشم.
- باشه برو.
شب بعد از شام وارد حیاط شدم باد سردی می وزید و دونه های برف خیلی آروم از آسمون فرود میومد.
توی یه آلاچیق در برابر پاتریک نشستم.
- خب من آمادم استاد.
- هه استاد...
- حرف بدی زدم؟
- نه فقط به این کلمه عادت ندارم. هیچ وقت عادت نکردم.
- خب حالا چیکار باید بکنیم؟
- معلومه من می خوام نحوه ی چیدن استراتژی رو بهت یاد بدم. حدود ۱۱ ماه وقت داریم باید سریع عمل کنیم.
ببین ما توی چیدن استراتژی سه چیز رو مد نظر قرار مییم. اول از همه تعداد نیروهای خودی دوم محیط جغرافیایی و سوم شکل دهی حملات. توی این مورد مهم ترین عامل محیط جغرافیاییه. اگه تعداد نیروهات کم باشه باید از جنگ های پارتیزانی استفاده کنی. یکی از بهترین محیط ها برای جنگ های پارایزانی یا چریکی جنگله جایی که میشه به راحتی پنهان شد و حمله کرد. در دشت های باز استراتژی های زیادی میشه به کار بست یکی از این استراتژی ها می تونه آرایش حمله عقب نشینی حمله باشه البته این آرایش ها بیشتر برای جنگ های تن به تن و بدون جادو هستش که نیاز به کار ما نمیاد ما جادوگرا یا به صورت پارتیزانی می جنگیم یا به صورت حمله به پایگاه و ...
در استراتژی ها باید به محیط های جغرافیایی مثل مرداب کوه دره راه های باریک رودخانه ها، مه و ... توجه کنی. و برنامه ی جنگیت رو بر اساس این ها بچینی و نیرو هات رو در جا های مهم مستقر کنی که بیشترین ضربه رو به دشمن وارد می کنه. حالا اینا زیاد مهم نیست چرا که فرماندهی لشکر از این تاکتیک ها استفاده می کنه. تو باید بیشتر روی نحوه ی جنگیدن تمرکز کنی. باید بتونی در حین مبارزه از جادو هم استفاده کنی مثلا وقتی داری مبارزه ی رزمی می کنی مهارت ابزار شناسیت رو فعال کنی و از این طریق سلاح دشمن میزان نیروش روبررسی کنی و با توجه به پارامترها سرعت دشمن رو حدس بزنی و سعی کنی قبل از اینکه ضربه ی بعدیش رو بزنه تو دخلش رو بیاری. سعی کن همونطور که تو مهارت های رزمی بهت گفتم گارد مناسبی بگیری منظور از گارد تقلید از حالت هایی که توی مبارزه ازش خوشت میاد نیست بلگه منظورم از گارد حالتیه که تو توش بیشترین احساس تسلط به حرکات دشمن رو می کنی. حس می کنی روی تک تک حرکاتش تسلط داری اینجوری می تونی به موقع نسبت به ضرباتش عکس العمل نشون بدی.
مساله ی بعدی اینه که چطور در هنگام مبارزه از جادو استفاده کنی. یکی از مزایایی که ما داریم اینه که جادو از ذهنمون نشات میگیره و برای جادو نیازی به وسیله ی دیگه نداریم برای همین خیلی راحت می تونیم همزمان که ضربه وارد می کنیم جادو هم بکنیم. احتیاجی نیست ورد بخونیم بلکه فقط فکرش رو بکن تا جادو اجرا بشه. فهمیدی؟
- آره فهمیدم .
- خب حالا به نحوه ی مبارزه ی من دقت کن.
چی؟ یعنی پاتریک می خواست بجنگه؟ چطوربا ک
- یعنی من باید تک تک این مهارت ها رو یاد بگیرم؟ چند سال طول میکشه اون وقت؟
- اگه بخوای به صورت طبیعی یاد بگیری خیلی طول می کشه هر کدوم از این مهارت ها سطح بندی خودشون رو دارند برای همین رسیدن به سطح آخر زمان زیادی می بره. اما هدف من آموزش کامل این مهارت ها نیست تو باید مقدمات این هنر ها رو یاد بگیری اونوقت خودم با جادو مهارت رو بهت انتقال میدم. من خودمم با جادوی یک استاد این مهارت ها رو یاد گرفتم وگرنه تا صد سالگی هم نمی تونستم توی جادو و مهارت هام تا این حد پیشرفت کنم من از تجربیات تک تک اساتیدم استفاده می کنم در واقع الان نزدیک به صد سال تجربه ی جادوگرا رو در ذهنم دارم.
- هوم پس برای همین اینقدر قوی هستی. می دونی تو خیلی ناشناخته ای پاتریک. همیشه یه چیزی تو آستینت داری که منو متعجب می کنه. هر بار از یک رازی پرده بر میداری. تو واقعا کی هستی؟
لبخندی زیبا زد و گفت: من یه نفرم که کنارتوام. همین.
- یعنی چی؟
- یعنی همینی هستم که میبینی.
- خب حالا شروع کنیم؟
آره شروع کنیم باید زود قوی بشم.
************
یک ماه از زمان تمریناتم می گذشت پاتریک تموم مهارت های رزمی رو به صورت مقدماتی بهم یاد داده بود و مهارت های اصلی رو هم با کمک جادوش به ذهنم منتقل کرده بود درست بود که فنون مبارزه رو یاد گرفته بودم اما تجربه ی کافی برای یک مبارزه ی واقعی رو نداشتم.
پاتریک: امشب باید با هم مبارزه کنیم تا صبح می جنگیم.
- چرا شب حالا نمیشه روز بجنگیم؟
- نه نمیشه توی روز خورشید می تابه با اینکه خیلی دوره اما انرژیش کافی نیست. شب باید زیر نور ماه تمرین کنیم تا صبح امشب فنون و استراتژیهای جنگی رو برات توضیح میدم و بعد از جنگمون به یک ماموریت میری.
از اسم ماموریت دچار استرس شده بودم.
- نمیشه بیخیال ماموریت بشیم؟
- نه نمیشه حتما باید یه جنگ واقعی رو تجربه کنی البته ماموریتها سری هستن و از نینجوتسو استفاده میکنی تا بدون دیده شدن هدف رو نابود کنی.
باشه پس من میرم بخوابم تا شب بیدار باشم.
- باشه برو.
شب بعد از شام وارد حیاط شدم باد سردی می وزید و دونه های برف خیلی آروم از آسمون فرود میومد.
توی یه آلاچیق در برابر پاتریک نشستم.
- خب من آمادم استاد.
- هه استاد...
- حرف بدی زدم؟
- نه فقط به این کلمه عادت ندارم. هیچ وقت عادت نکردم.
- خب حالا چیکار باید بکنیم؟
- معلومه من می خوام نحوه ی چیدن استراتژی رو بهت یاد بدم. حدود ۱۱ ماه وقت داریم باید سریع عمل کنیم.
ببین ما توی چیدن استراتژی سه چیز رو مد نظر قرار مییم. اول از همه تعداد نیروهای خودی دوم محیط جغرافیایی و سوم شکل دهی حملات. توی این مورد مهم ترین عامل محیط جغرافیاییه. اگه تعداد نیروهات کم باشه باید از جنگ های پارتیزانی استفاده کنی. یکی از بهترین محیط ها برای جنگ های پارایزانی یا چریکی جنگله جایی که میشه به راحتی پنهان شد و حمله کرد. در دشت های باز استراتژی های زیادی میشه به کار بست یکی از این استراتژی ها می تونه آرایش حمله عقب نشینی حمله باشه البته این آرایش ها بیشتر برای جنگ های تن به تن و بدون جادو هستش که نیاز به کار ما نمیاد ما جادوگرا یا به صورت پارتیزانی می جنگیم یا به صورت حمله به پایگاه و ...
در استراتژی ها باید به محیط های جغرافیایی مثل مرداب کوه دره راه های باریک رودخانه ها، مه و ... توجه کنی. و برنامه ی جنگیت رو بر اساس این ها بچینی و نیرو هات رو در جا های مهم مستقر کنی که بیشترین ضربه رو به دشمن وارد می کنه. حالا اینا زیاد مهم نیست چرا که فرماندهی لشکر از این تاکتیک ها استفاده می کنه. تو باید بیشتر روی نحوه ی جنگیدن تمرکز کنی. باید بتونی در حین مبارزه از جادو هم استفاده کنی مثلا وقتی داری مبارزه ی رزمی می کنی مهارت ابزار شناسیت رو فعال کنی و از این طریق سلاح دشمن میزان نیروش روبررسی کنی و با توجه به پارامترها سرعت دشمن رو حدس بزنی و سعی کنی قبل از اینکه ضربه ی بعدیش رو بزنه تو دخلش رو بیاری. سعی کن همونطور که تو مهارت های رزمی بهت گفتم گارد مناسبی بگیری منظور از گارد تقلید از حالت هایی که توی مبارزه ازش خوشت میاد نیست بلگه منظورم از گارد حالتیه که تو توش بیشترین احساس تسلط به حرکات دشمن رو می کنی. حس می کنی روی تک تک حرکاتش تسلط داری اینجوری می تونی به موقع نسبت به ضرباتش عکس العمل نشون بدی.
مساله ی بعدی اینه که چطور در هنگام مبارزه از جادو استفاده کنی. یکی از مزایایی که ما داریم اینه که جادو از ذهنمون نشات میگیره و برای جادو نیازی به وسیله ی دیگه نداریم برای همین خیلی راحت می تونیم همزمان که ضربه وارد می کنیم جادو هم بکنیم. احتیاجی نیست ورد بخونیم بلکه فقط فکرش رو بکن تا جادو اجرا بشه. فهمیدی؟
- آره فهمیدم .
- خب حالا به نحوه ی مبارزه ی من دقت کن.
چی؟ یعنی پاتریک می خواست بجنگه؟ چطوربا ک
- ۱۱۵.۸k
- ۲۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط