تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست جنگ
تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برای سلطه است اما مقاومت برای بودن.
مقاومت از دل نفی مرگ زاده میشود، نه از میل به کشتن. بهمین دلیل همواره شکست ظاهری ، نظامی و سیاسی مقاومت، در حقیقت پیروزی اخلاقی تاریخی می یابد.
۳- دکتر شهاب می گوید: ما قربانی نابودی ای بودیم که از درون خانه های مان، به دست حماس شعله ور شد، فقط برای اینکه ارتش اسرائیل بر ما فرود آید و تمام بی رحمی خود را بر غیرنظامیان غزه فرو بریزد.
پاسخ من: اگر چنین تفسیر کنیم گویی ارتش اسرائیل توجیه می یابد که این آتش را وارد خانه های مردم کند. اما واقعیت و حافظه تاریخی خلاف آن را می گویند. این آتش، دهها سال پیش از ۷ اکتبر زبانه کشیده بود.
گویی تا قبل از ۷ اکتبر غزه در صلح و صفا میزیسته و همه چیز گل و بلبل بوده که ناگهان دست های جنایتکار حماس آرامش، صلح و صفای منطقه را بهم زده و اسرائیل را تحریک میکند تا به نسل کشی سیستماتیک دست بزند.
گویی همه چیز از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شروع میشود.
دکتر شهاب بخوبی می داند که این آتش قبل از وجود و ظهور سیاسی حماس و قبل از تولد رهبران حماس، در فلسطین به وجود آمد. این آتش ۷۵ سال پیش از دیریاسین شعله ور شد. (در آوریل ۱۹۴۸) زمانی که با نارنجک و بمب های دستی و مسلسل به خانه های مردم حمله کرده خانه هایشان را منفجر کرده و آنها را از خانه های شان بیرون کردند. این آتش ها از کفرقاسم شروع شد در سال ۱۹۵۶، و این کشتارها در تمام طول تاریخ ادامه پیدا کرد تا کشتار قانا در ۱۹۹۶، صبرا و شتیلا ۱۹۸۲
و به اردن و مصر و لبنان و سوریه گسترش پیدا کرد تا همین اواخر. حماس خانه ها را آتش نزد همانگونه که نمیتوان کشتارهای گتوی ورشو را به گروههای مقاومت مسلح یهودی در گتوی ورشو نسبت داد.
۴- شهاب می گوید: اشک های مادرم از خون وطن مقدس تر است، و شکستن پدرم برایم مهمتر از هر پرچمی است. زیرا وطن چه معنایی دارد وقتی عزیزانت را می بلعد؟
پاسخ من: وطن یک آرمان نیست، وطن همان پدر و مادر و همسر و فرزندان و خواهر و برادرانت هستند. وطن در جایی که به اسارت خونینی کشیده میشود معنایی به مراتب فراتر از خاک و سرزمین و پرچم می دهد. وطن مفهوم انسانی می دهد. وطن همان جایی است که تو خطاب به آن، این دردنامه ات را می نویسی. این خاک و پرچم نیست که مقدس میشود. این انسان ها و رنج های انسان هاست که به مرکز مقدسات سوق داده می شود. انسانی که شایسته این همه رنج و درد نیست. «اشک مادر تو ، خون وطن من است» در آنسوی اقیانوس ها. غرور و کرامت و شرافت پدرت، زندگی با ارزش تمام بستگانت، همان پرچم مبارزه من در خیابانهای ملبورن است. معنای وطن در پس بلیعده شدن عزیزانت همان درد و رنج و فریادت هست نه مشتی خاک نه جغرافیا. وطن همان زندگانی است که هنوز در وجود تو دارد ناله می کند. و میخواهد به فراموشی سپرده نشود.
وطن، در چنین لحظه ای، نه در مرزها که در خاطره انسان باقی می ماند. در اشک، در نان، در واژه و در فریاد.
۵- شهاب می گوید: ما گرفتار بودیم میان اشغالگری بی رحم و حاکمانی که از رنج ما تغذیه می کنند.بگذار روشن و آشکار بگویم که ما سربازان جنگ نبودیم. ما بدن هایی بودیم که در زیر آن دفن شدند.
پاسخ من: سرزمینی که اشغال شده باشد حاکم واقعی آن همان اسغالگر است.حتی اگر پشت دیوارهای بلند و سیم خادار اردو زده باشد. اوست که تعیین می کند چه کسی نان بخورد و چه کسی در محاصره بمیرد.
در جایی که اشغالگری نبض زندگی مردم را در مشت خود دارد، حاکم بومی پوچ است، نیروی واقعی نیروی مقاومت است. و نیروی مقاومت حاکمیت نیست، واکنش طبیعی بدن زخم خورده و زنجیر شده است. همانگونه که حاکمیت شورشیان گتوی ورشو حاکمیت حکومتی نبوده بلکه واکنشی از سر مقاومت بوده است.
در جهانی که اشغال، زندگی را کنترل می کند، مقاومت شکل دیگر نفس کشیدن است. بازگرداندن نفس انسان به خوداوست.
جنبشی که از رنج و درد زاده شود، قبل از هرچیزی تلاشی است برای حفظ کرامت و ارزش انسانی در جهانی که کرامت را بمباران می کند.
۶- اما چند جمله پایانی در خطاب به شهاب و مردم غزه
غزه دیگر تنها نیست. غزه جهانی شده است. فاجعه جنایتکارانه غزه ، رنجی ایجاد کرده که فراتر از مرزهای غزه رفته و این رنج در وجدان جهانی در هم آمیخته و یک وجدان مشترک انسانی جهانی شکل داده است.بیخانمانی شما و مردم غزه به نوعی بی خانمانی من و میلیونها نفر مردم جهان که در این مدت دوسال مدام علیه همین ویران شدن خانه های شما و کشتار و نسل کشی اسرائیل در خیابانها با دولت ها و رسانه های پرو اسرائیلی شان مبارزه می کردند، گره خورده است.
امروز هر وجدان بیداری در جهان، بخشی از غزه است.
و هرگز فراموش نمی کنیم که ریشه فاجعه هنوز در همان اشغالگری نژادپرستانه است نه مقاومت در برابر آن.
مقاومت از دل نفی مرگ زاده میشود، نه از میل به کشتن. بهمین دلیل همواره شکست ظاهری ، نظامی و سیاسی مقاومت، در حقیقت پیروزی اخلاقی تاریخی می یابد.
۳- دکتر شهاب می گوید: ما قربانی نابودی ای بودیم که از درون خانه های مان، به دست حماس شعله ور شد، فقط برای اینکه ارتش اسرائیل بر ما فرود آید و تمام بی رحمی خود را بر غیرنظامیان غزه فرو بریزد.
پاسخ من: اگر چنین تفسیر کنیم گویی ارتش اسرائیل توجیه می یابد که این آتش را وارد خانه های مردم کند. اما واقعیت و حافظه تاریخی خلاف آن را می گویند. این آتش، دهها سال پیش از ۷ اکتبر زبانه کشیده بود.
گویی تا قبل از ۷ اکتبر غزه در صلح و صفا میزیسته و همه چیز گل و بلبل بوده که ناگهان دست های جنایتکار حماس آرامش، صلح و صفای منطقه را بهم زده و اسرائیل را تحریک میکند تا به نسل کشی سیستماتیک دست بزند.
گویی همه چیز از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شروع میشود.
دکتر شهاب بخوبی می داند که این آتش قبل از وجود و ظهور سیاسی حماس و قبل از تولد رهبران حماس، در فلسطین به وجود آمد. این آتش ۷۵ سال پیش از دیریاسین شعله ور شد. (در آوریل ۱۹۴۸) زمانی که با نارنجک و بمب های دستی و مسلسل به خانه های مردم حمله کرده خانه هایشان را منفجر کرده و آنها را از خانه های شان بیرون کردند. این آتش ها از کفرقاسم شروع شد در سال ۱۹۵۶، و این کشتارها در تمام طول تاریخ ادامه پیدا کرد تا کشتار قانا در ۱۹۹۶، صبرا و شتیلا ۱۹۸۲
و به اردن و مصر و لبنان و سوریه گسترش پیدا کرد تا همین اواخر. حماس خانه ها را آتش نزد همانگونه که نمیتوان کشتارهای گتوی ورشو را به گروههای مقاومت مسلح یهودی در گتوی ورشو نسبت داد.
۴- شهاب می گوید: اشک های مادرم از خون وطن مقدس تر است، و شکستن پدرم برایم مهمتر از هر پرچمی است. زیرا وطن چه معنایی دارد وقتی عزیزانت را می بلعد؟
پاسخ من: وطن یک آرمان نیست، وطن همان پدر و مادر و همسر و فرزندان و خواهر و برادرانت هستند. وطن در جایی که به اسارت خونینی کشیده میشود معنایی به مراتب فراتر از خاک و سرزمین و پرچم می دهد. وطن مفهوم انسانی می دهد. وطن همان جایی است که تو خطاب به آن، این دردنامه ات را می نویسی. این خاک و پرچم نیست که مقدس میشود. این انسان ها و رنج های انسان هاست که به مرکز مقدسات سوق داده می شود. انسانی که شایسته این همه رنج و درد نیست. «اشک مادر تو ، خون وطن من است» در آنسوی اقیانوس ها. غرور و کرامت و شرافت پدرت، زندگی با ارزش تمام بستگانت، همان پرچم مبارزه من در خیابانهای ملبورن است. معنای وطن در پس بلیعده شدن عزیزانت همان درد و رنج و فریادت هست نه مشتی خاک نه جغرافیا. وطن همان زندگانی است که هنوز در وجود تو دارد ناله می کند. و میخواهد به فراموشی سپرده نشود.
وطن، در چنین لحظه ای، نه در مرزها که در خاطره انسان باقی می ماند. در اشک، در نان، در واژه و در فریاد.
۵- شهاب می گوید: ما گرفتار بودیم میان اشغالگری بی رحم و حاکمانی که از رنج ما تغذیه می کنند.بگذار روشن و آشکار بگویم که ما سربازان جنگ نبودیم. ما بدن هایی بودیم که در زیر آن دفن شدند.
پاسخ من: سرزمینی که اشغال شده باشد حاکم واقعی آن همان اسغالگر است.حتی اگر پشت دیوارهای بلند و سیم خادار اردو زده باشد. اوست که تعیین می کند چه کسی نان بخورد و چه کسی در محاصره بمیرد.
در جایی که اشغالگری نبض زندگی مردم را در مشت خود دارد، حاکم بومی پوچ است، نیروی واقعی نیروی مقاومت است. و نیروی مقاومت حاکمیت نیست، واکنش طبیعی بدن زخم خورده و زنجیر شده است. همانگونه که حاکمیت شورشیان گتوی ورشو حاکمیت حکومتی نبوده بلکه واکنشی از سر مقاومت بوده است.
در جهانی که اشغال، زندگی را کنترل می کند، مقاومت شکل دیگر نفس کشیدن است. بازگرداندن نفس انسان به خوداوست.
جنبشی که از رنج و درد زاده شود، قبل از هرچیزی تلاشی است برای حفظ کرامت و ارزش انسانی در جهانی که کرامت را بمباران می کند.
۶- اما چند جمله پایانی در خطاب به شهاب و مردم غزه
غزه دیگر تنها نیست. غزه جهانی شده است. فاجعه جنایتکارانه غزه ، رنجی ایجاد کرده که فراتر از مرزهای غزه رفته و این رنج در وجدان جهانی در هم آمیخته و یک وجدان مشترک انسانی جهانی شکل داده است.بیخانمانی شما و مردم غزه به نوعی بی خانمانی من و میلیونها نفر مردم جهان که در این مدت دوسال مدام علیه همین ویران شدن خانه های شما و کشتار و نسل کشی اسرائیل در خیابانها با دولت ها و رسانه های پرو اسرائیلی شان مبارزه می کردند، گره خورده است.
امروز هر وجدان بیداری در جهان، بخشی از غزه است.
و هرگز فراموش نمی کنیم که ریشه فاجعه هنوز در همان اشغالگری نژادپرستانه است نه مقاومت در برابر آن.
- ۳۵.۵k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط