چ مثل چادر

°•چ مثل چادر ،
آن گاه که پر چادرت را
محکم میفشاری و از میدان مین گذر میکنی !
خط را شکسته ای
و از صدای تیر های کور نمیترسی !
°•°•چ مثل چفیه ..
آن گاه که بسیجی
گوشه ی چشم دختر کوچک‌ اش را با پر چفیه اش
پاک کرد و گفت :
دستور امام است !
نمی شود که زمین بماند !
و تو یاد گرفتی که حرف امام زمین ماندنی نیست !
حتی اگر همه بگویند نمی شود !
و °•°•چ مثل چشمانی که هر لحظه
تو را میبیند .. تو با آزادگی جهاد میکنی
نه یواشکی ...
آشکارا
در مقابل چشمان خدا !
°•°•چ مثل
تمام چراغ های روشن این شهر ...
دیدگاه ها (۳)

بانـــــــــــــو !پریشان استـــــــ گیسویتـــــــ ولی…ولی پ...

آدم‌ها به کفش‌ها بی‌شباهت نیستند !کفشی که همیشه پایت را می ز...

رمان (عمارت ارباب )

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط