گفتی بمان می خواستم اما نمی شد

گفتی بمان ، می خواستم ، اما نمی شد
گفتی بخوان ، بغض گلویم وا نمی شد

گفتی که تا فردا خداحافظ ولی آه
آن شب نمی دانم چرا فردا نمی شد

شفیعی کدکنی
دیدگاه ها (۱)

همیشه کسانی هستندکه در نهایت دلتنگینمی‌توانیم آن‌ها را در آغ...

روزهایی که بی تو می‌گذردگرچه با یاد توست ثانیه‌هاشآرزو باز م...

هوا شناسی دلم اعلام کردابر های پراکنده "دوستت د...

می خـواهم ردیـف کنـم ....قافــــیه ی دستـانـت را .... تــا ...

ماهی  به آب بگفتا ، من عاشق تو هستم...از لذت حضورت ، مى را ن...

ازدواج اجباریP:2 ،سر میز شام، م،د:دخترم تو نمی خوای ازدواج ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط