®
®
#خط_خطی_های_من
.
.
.
چشم هایم را بسته ام ..
هیچ چیز را نمیبینم ..
صدای موجها در گوشم می پیچد و با خودم حساب می کنم که چند موج دیگر که به ساحل برسند، دریا تمام می شود؟
.
موجها پریشان و باشتاب به ساحل می رسند.
سراسیمه اند و صدای پایشان، خواب اهالی دریا را آشفته می کنند.
چنان به سوی ساحل می شتابند که انگار خبر مهمی دارند... اما وقتی به ساحل می رسند؛ می فهمند که ساحل نشینان، مدتهاست که خبر توفان را شنیده اند.
.
وقتی گرما، تن ساحل را می سوزاند، ساحل، پایش را به دریا فرو می برد و خنکی دریا را حس می کند ... اما وقتی دریا آتش بگیرد، هیچ ساحلی نمی تواند شعله های دریا را آرام کند.
.
کنار ساحل قدم میزنم و نگران، به موج های پریشان نگاه می کنم.
و هنوز نمی دانم کدام موج آشفته، نسیم شرجی نگاه مرا خواهد گرفت و همراه شانه های بلندش، به عمق دریای دلت خواهد برد...
#خط_خطی_های_من
.
.
.
چشم هایم را بسته ام ..
هیچ چیز را نمیبینم ..
صدای موجها در گوشم می پیچد و با خودم حساب می کنم که چند موج دیگر که به ساحل برسند، دریا تمام می شود؟
.
موجها پریشان و باشتاب به ساحل می رسند.
سراسیمه اند و صدای پایشان، خواب اهالی دریا را آشفته می کنند.
چنان به سوی ساحل می شتابند که انگار خبر مهمی دارند... اما وقتی به ساحل می رسند؛ می فهمند که ساحل نشینان، مدتهاست که خبر توفان را شنیده اند.
.
وقتی گرما، تن ساحل را می سوزاند، ساحل، پایش را به دریا فرو می برد و خنکی دریا را حس می کند ... اما وقتی دریا آتش بگیرد، هیچ ساحلی نمی تواند شعله های دریا را آرام کند.
.
کنار ساحل قدم میزنم و نگران، به موج های پریشان نگاه می کنم.
و هنوز نمی دانم کدام موج آشفته، نسیم شرجی نگاه مرا خواهد گرفت و همراه شانه های بلندش، به عمق دریای دلت خواهد برد...
۴.۴k
۱۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.