دل بر آن جمله ی آرزوها گم
دل بر آن جملهی آرزوها گم
با چراغی ز دور دیداری
در درون نگاه پنهانش
راه گم کرده بود
و به تاریکی نهان ش بود
وز ره چشم دلکش بیدار
در همه ره سفید میگردید
بانگ مرغ سپیده دم آن را
بود در گوش او به راهی دور
که به دل میرسیدش از ناگاه
بر سر راه خستهای رنجور
با چراغی ز دور دیداری
در درون نگاه پنهانش
راه گم کرده بود
و به تاریکی نهان ش بود
وز ره چشم دلکش بیدار
در همه ره سفید میگردید
بانگ مرغ سپیده دم آن را
بود در گوش او به راهی دور
که به دل میرسیدش از ناگاه
بر سر راه خستهای رنجور
۱.۵k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.