میروم خسته و افسرده و زار

میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
بخدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش

میبرم، تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زینهمه خواهش بیجا و تباه

میبرم تا ز تو دورش سازم
زتو، ای جلوه امید محال
میبرم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال

ناله میلرزد، می رقصد اشک
آه، بگذار که بگریزم من
از تو، ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم، صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست
میروم، خنده به لب خونین دل
میروم، از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل

فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۵)

شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یع...

ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشبوصیت می‌کنم باشید از من با ...

مردانه زمین خورده ام ای عشق دمت گرمرسوای جهان گشته ام ای عشق...

خیال روی مهت را ز من مگیر امشب که در حصار خیالت ، شدم اسیر ا...

.دکلمه شعر فروغ با صدای زیبای حمیرا می روم خسته و افسرده و ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط