PART3
#PART3
🍓🤍
#خلسه
می خواستم کمی زمان بخرم تا آرمان بیاد دنبالم،حالا اگه زمان های دیگه بود آرمان تا الان حداقل بادیگاردش و فرستاده بود دنبالم ولی این آدم اخه کِی زمانبندیش درست بوده که الان درست باشه؟
آروم آروم دوباره داشتم میرفتم داخل سرویس که دست کشیده و مردو...نه ی آرمان روی شانه ی مرد عرب معلوم شد و مرد عرب با پوزخن...دی به سمت آرمان برگشت و گفت:«اعذرني؟»
آرمانم با پوزخند مرم..وز روی لب...ش گفت:«سیدی؟!»
* * * * *
همونطوری که به سمت صندلیامون می رفتیم با حالت طلبکارانه ای گفتم:«مجبور بودی تا حد مر...گ طرفو بز...نی؟تازشم من از پس خودم بر میومدم،فکر کردی چون زنم نمیتونم طرفو دَک کنم بره؟»
آرمان پوزخ...ند بی صدایی زد و با چشمای سبز و مرم...وزش بهم خی...ره شد،نگاهش روی بدن...م داشت میچرخید و هر اینچ از بدن...مو زیر نظر گرفته بود و همونطوری با صدای مردو...نه اش لب زد:«چون تو زنی من طرفو نزدم،چون که تو زن منی طرفو زدم،نکتشو گرفتی؟»
به آرمان خیره شده بودم و همونطوری هم داشتم راه میرفتم که آرمان یهو دستش و اورد جلوم و با تعجب به رو به روم نگاه کردم،بله...من دست و پا چلفتی دوباره داشتم میخو...ردم به یه مَرده که آرمان اخما...شو کرد توی همو گفت:«بهتره موقع راه رفتن چشماتو باز کنی،نمیخوام زنم بخ...وره به مر...دای ه...یز و چشم چرون!»
از حرفی که زد خنده ام گرفته بود،اخه چطور یه آدم میتونه انقدر نسبت به بقیه بد بین باشه؟با لحن مسخره ای گفتم:«دیگ به دیگ میگه روت سیاه...میدونی آرمان جون...چون تو خودت همین خصلتا رو داری فکر میکنی همه هم مثل خودتن نه؟فکر کردی همه یه لا..شین مثل تو که هر روز با یکی باشن؟»
آرمان برای چند ثانیه ای چشماشو بست و یه نفس عمیق کشید و سعی کرد با صدایی که نلرزه جوابمو بده:«تو اگه یذره،فقط یذره به این مغزت فش...ار بیاری و به کارای خودت فکر کنی،جواب کارای منم میگیری،اوکی؟»
به سر جامون که رسیدیم،روی صندلی نشستیم،مثلا آرمان بخش VIP هواپیما رو رزرو کرده بود...ولی کاش لیاقتش هم به اندازه ی همچین بخشی میبود...با بغضی که تو صدام بود جوابشو دادم:«مثلا من چه اشتباهی کردم هان؟غیر از اینکه عاش...ق یکی جز تو شده بودم؟هنوزم دوس...ش دارم،هنوزم عاشق.شم و بی صبرانه منتظرم تا از دست تو و این جهن...م در...ه که معلوم نیست کجاست خلا...ص بشم فهمیدی؟»
* * * * *
#رمان
#افسانه_دریای_آبی
#روباه_نه_دم
#اشتباه_من
#عاشقانه
#زیبا
#غمگین
#زن_عفت_افتخار
#زن_زندگی_آزادی
#چشم_چران_عمارت
#مستر
#بیبی_مانستر
🍓🤍 . √• @Zeynab_ku
🍓🤍
#خلسه
می خواستم کمی زمان بخرم تا آرمان بیاد دنبالم،حالا اگه زمان های دیگه بود آرمان تا الان حداقل بادیگاردش و فرستاده بود دنبالم ولی این آدم اخه کِی زمانبندیش درست بوده که الان درست باشه؟
آروم آروم دوباره داشتم میرفتم داخل سرویس که دست کشیده و مردو...نه ی آرمان روی شانه ی مرد عرب معلوم شد و مرد عرب با پوزخن...دی به سمت آرمان برگشت و گفت:«اعذرني؟»
آرمانم با پوزخند مرم..وز روی لب...ش گفت:«سیدی؟!»
* * * * *
همونطوری که به سمت صندلیامون می رفتیم با حالت طلبکارانه ای گفتم:«مجبور بودی تا حد مر...گ طرفو بز...نی؟تازشم من از پس خودم بر میومدم،فکر کردی چون زنم نمیتونم طرفو دَک کنم بره؟»
آرمان پوزخ...ند بی صدایی زد و با چشمای سبز و مرم...وزش بهم خی...ره شد،نگاهش روی بدن...م داشت میچرخید و هر اینچ از بدن...مو زیر نظر گرفته بود و همونطوری با صدای مردو...نه اش لب زد:«چون تو زنی من طرفو نزدم،چون که تو زن منی طرفو زدم،نکتشو گرفتی؟»
به آرمان خیره شده بودم و همونطوری هم داشتم راه میرفتم که آرمان یهو دستش و اورد جلوم و با تعجب به رو به روم نگاه کردم،بله...من دست و پا چلفتی دوباره داشتم میخو...ردم به یه مَرده که آرمان اخما...شو کرد توی همو گفت:«بهتره موقع راه رفتن چشماتو باز کنی،نمیخوام زنم بخ...وره به مر...دای ه...یز و چشم چرون!»
از حرفی که زد خنده ام گرفته بود،اخه چطور یه آدم میتونه انقدر نسبت به بقیه بد بین باشه؟با لحن مسخره ای گفتم:«دیگ به دیگ میگه روت سیاه...میدونی آرمان جون...چون تو خودت همین خصلتا رو داری فکر میکنی همه هم مثل خودتن نه؟فکر کردی همه یه لا..شین مثل تو که هر روز با یکی باشن؟»
آرمان برای چند ثانیه ای چشماشو بست و یه نفس عمیق کشید و سعی کرد با صدایی که نلرزه جوابمو بده:«تو اگه یذره،فقط یذره به این مغزت فش...ار بیاری و به کارای خودت فکر کنی،جواب کارای منم میگیری،اوکی؟»
به سر جامون که رسیدیم،روی صندلی نشستیم،مثلا آرمان بخش VIP هواپیما رو رزرو کرده بود...ولی کاش لیاقتش هم به اندازه ی همچین بخشی میبود...با بغضی که تو صدام بود جوابشو دادم:«مثلا من چه اشتباهی کردم هان؟غیر از اینکه عاش...ق یکی جز تو شده بودم؟هنوزم دوس...ش دارم،هنوزم عاشق.شم و بی صبرانه منتظرم تا از دست تو و این جهن...م در...ه که معلوم نیست کجاست خلا...ص بشم فهمیدی؟»
* * * * *
#رمان
#افسانه_دریای_آبی
#روباه_نه_دم
#اشتباه_من
#عاشقانه
#زیبا
#غمگین
#زن_عفت_افتخار
#زن_زندگی_آزادی
#چشم_چران_عمارت
#مستر
#بیبی_مانستر
🍓🤍 . √• @Zeynab_ku
۷.۲k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.