بچه که بودم
بچه که بودم
فکر می کردم
پدرها و مادرها
مثل ساعت شنی هستند،
تمام که بشوند،
برشان می گردانی ؛
از نو شروع می شوند.
بعدها فهمیدم:
پدر ها و مادرها،
مثل مداد رنگی هستند؛
دنیایت را رنگ می کنند،
خودشان، ولی آب می روند.
نقاشی هایت را که کشیدی،
یک روز،تمام می شوند.
کاش زودتر کسی
راستش را به من گفته بود
پدر ها ومادرها،
مثل قند می مانند؛
چای زندگی ات
را که شیرین بکنند،
خودشان تمام می شوند
تاهستند قدرشان را بدانیم💗
فکر می کردم
پدرها و مادرها
مثل ساعت شنی هستند،
تمام که بشوند،
برشان می گردانی ؛
از نو شروع می شوند.
بعدها فهمیدم:
پدر ها و مادرها،
مثل مداد رنگی هستند؛
دنیایت را رنگ می کنند،
خودشان، ولی آب می روند.
نقاشی هایت را که کشیدی،
یک روز،تمام می شوند.
کاش زودتر کسی
راستش را به من گفته بود
پدر ها ومادرها،
مثل قند می مانند؛
چای زندگی ات
را که شیرین بکنند،
خودشان تمام می شوند
تاهستند قدرشان را بدانیم💗
۸۷.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.