پارت اول مرد خشن
پارت اول مرد خشن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یونگی ویو *
من تو مافیا کار میکنم و بزرگترین باند مافیا کره رو دارم البته یه رقیب هم به اسم ات دارم امروز یه ماموریت مهم دارم پدرم گفته برم تو اتاقش تا بزام توضیح بده
ویو ات *
من تو مافیا کار میکنم و بزرگترین باند مافیایی رو دارم البته یه رقیب هم دارم اسمش مین یونگیه امروز لیا یه برنامه ی مهم داره که قراره بهم توضیح بده
پدر یونگی: یونگی پسرم
یونگی: بله پدر
پدر یونگی: بیا تا بهت در مورد ماموریت بگم
یونگی: چشم
رفتم و نشستم پیش پدرم
پدر یونگی: خلاصه میگم یه رقیب داری اسمش ات عه
یونگی: اوم میدونم
پدر یونگی: دیگه وقتشه رقیب نداشته باشی پس نقشه دارم اون امروز قراره بره بار با دوست پسرش و تو میری اونجا و خودتو جای دوست پسرش جا میزنی و بعد از اینکه دوست پسرش ولش کرد اونو میاریم تو باند خودمون کار کنه
یونگی: چ... چشم پدر
لیا: اتتتتت
ات: چیه کر شدم
لیا: امروز قراره ساعت ۷ بریم بار به کای (دوست پسر ات) بگو بیاد منم سوبین (دوست پسر خود لیا) رو میارم
ات: هوففف باشه
یونگی ویو *
ساعت ۶ بود پس رفتم حاضر بشم که برم بار و نقشه رو عملی کنم رفتم و حاضر شدم (عکسشو میزارم)
ات ویو *
ساعت ۵ بود رفتم حموم یه دوش کزفتم و اومدم و حاضر شدم و موهامو درست کردم جوری که کسی نفهمه من مافیا ام (عکس اینم میزارم)
شرط پارت بعدی : ۳ کامنت و ۵ لایک ❤️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یونگی ویو *
من تو مافیا کار میکنم و بزرگترین باند مافیا کره رو دارم البته یه رقیب هم به اسم ات دارم امروز یه ماموریت مهم دارم پدرم گفته برم تو اتاقش تا بزام توضیح بده
ویو ات *
من تو مافیا کار میکنم و بزرگترین باند مافیایی رو دارم البته یه رقیب هم دارم اسمش مین یونگیه امروز لیا یه برنامه ی مهم داره که قراره بهم توضیح بده
پدر یونگی: یونگی پسرم
یونگی: بله پدر
پدر یونگی: بیا تا بهت در مورد ماموریت بگم
یونگی: چشم
رفتم و نشستم پیش پدرم
پدر یونگی: خلاصه میگم یه رقیب داری اسمش ات عه
یونگی: اوم میدونم
پدر یونگی: دیگه وقتشه رقیب نداشته باشی پس نقشه دارم اون امروز قراره بره بار با دوست پسرش و تو میری اونجا و خودتو جای دوست پسرش جا میزنی و بعد از اینکه دوست پسرش ولش کرد اونو میاریم تو باند خودمون کار کنه
یونگی: چ... چشم پدر
لیا: اتتتتت
ات: چیه کر شدم
لیا: امروز قراره ساعت ۷ بریم بار به کای (دوست پسر ات) بگو بیاد منم سوبین (دوست پسر خود لیا) رو میارم
ات: هوففف باشه
یونگی ویو *
ساعت ۶ بود پس رفتم حاضر بشم که برم بار و نقشه رو عملی کنم رفتم و حاضر شدم (عکسشو میزارم)
ات ویو *
ساعت ۵ بود رفتم حموم یه دوش کزفتم و اومدم و حاضر شدم و موهامو درست کردم جوری که کسی نفهمه من مافیا ام (عکس اینم میزارم)
شرط پارت بعدی : ۳ کامنت و ۵ لایک ❤️
۶.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.