my Vampire

my Vampire

part:¹⁶

"۲ ماه بعد"
"از زبان راوی"

از اون موقع که ات و پسرا باهم فیلم ترسناک دیدن فرداش دیگه رفتن و برنگشتن هیچ کس خبر نداره کجا رفتن (منظورش پسراست)
جز مادر بزرگ ات که میدونست پدربزرگ پسرا اومده و اجازه نمیده که اونا از جنگل خارج بشن.........
دخترک از این موضوع که اجباری میخواست با پسرک ازدواج کنه راحت شده بود چون پسرک نبود...و از این ناراحت بود که چیشده و یهو بی‌خبر کجا رفتن.
(الان شب ها میخوام پرش زمانی کنم به فردا صبح اوکی)
"پرش زمانی فردا صبح"
ات حاضر شده تا با دوست پسرش بره به دانشگاه....دخترک بعد از صبحانه لباس فرم مدرسه اش رو پوشید و به دم در خونشون حرکت کرد تا به بیرون برود دخترک حرف که جان بهش گفته بود رو قبول کرد
(همون که جان گفت دوست دارم و.....‌)
پسرک(جونگکوک رو میگه)از این داستان که ات دوست دختر جان شده باخبر بود و خیلی خیلی عصبی‌ و ناراحت بود....واز طرفی هم پدربزرگش اجازه نمی‌داد بره بیرون جنگل در صورتی میتونست دخترک رو ببینه که اون به جنگل بیاد و دنبال نقشه بود که به مادربزرگ دخترک بگه که اون رو بیاره باید منتظر میموند تا صبح بشه
(مثلا اونجا شبه)
دخترک امروز روز فارغ‌التحصیلیش بود و خیلی خوشحال بود که میخواد روانشناس بشه و خانوادش هم کنارش بودن و دوستاش باهم کلی عکس یادگاری گرفتن و قاب کردن اداهای زیادی درمیاوردن میگفتن و میخندیدن
(اکثرا ات تو فیکا روانشناسه🤣)
_________
امیدوارم بدوستید
شرط برای پارت بعدی

لایک:۱۵۰

کامنت:۱۲۰

فالور:۱۵۰

پایینی هارم بخونید مهمه

_______

خو یکی از بچه هامون🤣گفت اگه شرط کامنتم ۵۰۰تا بزارم اوکیه ولی لایکا کم باشه حالا من کامنتا رو زیاد میکنم اجازه میدم که لایکا تا پارت ۲۰ شرطش۴۰ تا باشه اگه هم دوست دارید اصلا شرط نزارم نمیزارم بشرط اینکه وقتی میزارم کامنتاش بالای۵۰ تا باشه ولایکاش هم ۴۰ تا باشه انگار شرط گذاشتم اینجوری هم شما زود زود این فیک رو میخونید هم اینکه فیک زود تموم میشه

_________

حالا داستان درباره فیکه که جونگکوک پدربزرگ و مادربزرگش انسانن ولی خوب سنشون گذشته و فوت کردن و اینکه این پدربزرگ و مادربزرگی که کوک داره ومپایر هستن که من هنو مادربزرگش رو نیاوردم تو فیک ولی میارم
_______

پدربزرگ کوک پادشاه بزرگه یعنی مثل پادشاه و ولیعهد ولی اون پادشاه بزرگه و کوک بعد از اون پادشاه هست بزار راحت تر بگم کوک جانشین پدربزرگ ومپایرش هست پدربزرگ کوک اون رو وقتی مامان باباش رو کشت پیداش شد یعنی تو خونشون ظاهر شد و به کوک احسنت گفت و اون رو برد و خودش بزرگ کرد همراه با پسرا...

________
مدیر گفته که جیهوپ مشکلی براش پیش اومده و جاش ات درس میده درسته ات تو درساش عالی بود ولی از نوشتن درس و خوندش متنفر بود....
دیدگاه ها (۲۸۵)

به به ببینین کی اینجاست امید همه ی ارمی هاتولدت مبارک هوپییی

هاییی چطورید..هرکی هرجور درخواستی میخواد بگه سناریو وانشات ی...

سناریو*درخواستی*وقتی بعد از دعوا شب رو کاناپه میخوابینامجون:...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

هنرمند کوچولوی من

پارت آخرآنچه گذشت: از دستشویی امدم بیرون که دیدم......یهو یو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط