اگر تلاوتم نکنی
اگر تلاوتم نکنی
مثل سردرد دیشبم
تمام میشوم..
#حسین_صفا
شب از نیمه گذشته یارجان! آدمای این شهر و دیار کم کم خاموش میشن...
بذار دور از تکلفات ادبی برات درد دل کنم...
بذار بگم که من هنوز به رفتنت عادت نکردم...
من هنوزم هر روز و هر ساعت دلتنگ توأم...
و هیچ چیز و هیچکس نتونسته جای خالیت رو پر کنه...
ممکنه بگی: خودت نخواستی و اجازه ندادی...
معلومه خودم اجازه ندادم...
معلومه خودم نخواستم...
چرا باید جای عشق رو با دوست داشتنای الکی پر کنم؟
جای بوسه با (بوسِ الکی) ...
اینکه تو خواستی و تونستی یا نتونستی یا اینکه اصلا بودن من اونقدرام مهم نبود که کسی بخواد جاش رو با چیزی پر کنه حرف دیگه ای...
اما من نه خواستم و نه تونستم و نه حجم بودنت اونقدر کم بود که بشه پرش کرد...
درون من فقط با تو پر میشد...
شاید خودتم فهمیدی که اومدی...
راستی تو هیچ وقت نگفتی چرا من؟
تا من دلم خوش باشه چیز با ارزشی داشتم که تو دیده بودی...
این حرفا رو ولش کن...
اومدم اینجا بنویسم خیلی دلم تنگ شده...
و صدات رو کم دارم...
اونقدر که صوتهات رو گوش دادم با تمام فرکانس های صوتت آشنام...
اونقدر که حرف حرف کلماتت رو از بر شدم گاهی حس میکنم این خودمم که دارم با خودم حرف میزنم...
میدونی یارجان!
من حسادت میکنم به اونایی که صدات رو میشنوند...
مطمئنم هیچکدومشون نمیدونند چه موهبتی دارند...
من حسادت میکنم به همه اونایی که راحت بهت اقرار میکنند دلشون تنگ شده و تو ناراحت نمیشی...
من حسادت میکنم به اونایی که گاهی دلت براشون تنگ میشه و سراغشون رو از بقیه میگیری...
من حسادت میکنم به اونایی که دوسشون داری... و دور از همه ممنوعه های عالم میتونی دوست داشتنت رو ابراز کنی...
امروز برات نامه نوشتم اما پست نکردم... نکردم چون یادم افتاد به اینکه چقدر راحت... بیخیال...
بعضی حرفا باید تو دلم بمونه...
من به همه آدمای اطرافم حق میدم...
اما بعضی فهمیدنا درد داره...
دردش توی قلبه...
دلم برای خودم سوخت...
آدم گاهی دلش میسوزه دیگه....
مهم نیس...
دلتنگی آدمو بهونه گیر میکنه...
دلتنگی برای صدات، چشمات، حرفات، خنده هات، عصبانیتات، بوسه هات، بغلت، جدیتات... دلم برای اینکه یه بار دیگه منو به اسم صدا بزنی... یه بار دیگه تو رو با اسم کوچیک صدا بزنم... تنگ شده...
یه جای یه شهر بزرگ، توی یه خونه کوچیک، یه نفر هست که تو براش تمام معنای بودنی...
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم...
مثل سردرد دیشبم
تمام میشوم..
#حسین_صفا
شب از نیمه گذشته یارجان! آدمای این شهر و دیار کم کم خاموش میشن...
بذار دور از تکلفات ادبی برات درد دل کنم...
بذار بگم که من هنوز به رفتنت عادت نکردم...
من هنوزم هر روز و هر ساعت دلتنگ توأم...
و هیچ چیز و هیچکس نتونسته جای خالیت رو پر کنه...
ممکنه بگی: خودت نخواستی و اجازه ندادی...
معلومه خودم اجازه ندادم...
معلومه خودم نخواستم...
چرا باید جای عشق رو با دوست داشتنای الکی پر کنم؟
جای بوسه با (بوسِ الکی) ...
اینکه تو خواستی و تونستی یا نتونستی یا اینکه اصلا بودن من اونقدرام مهم نبود که کسی بخواد جاش رو با چیزی پر کنه حرف دیگه ای...
اما من نه خواستم و نه تونستم و نه حجم بودنت اونقدر کم بود که بشه پرش کرد...
درون من فقط با تو پر میشد...
شاید خودتم فهمیدی که اومدی...
راستی تو هیچ وقت نگفتی چرا من؟
تا من دلم خوش باشه چیز با ارزشی داشتم که تو دیده بودی...
این حرفا رو ولش کن...
اومدم اینجا بنویسم خیلی دلم تنگ شده...
و صدات رو کم دارم...
اونقدر که صوتهات رو گوش دادم با تمام فرکانس های صوتت آشنام...
اونقدر که حرف حرف کلماتت رو از بر شدم گاهی حس میکنم این خودمم که دارم با خودم حرف میزنم...
میدونی یارجان!
من حسادت میکنم به اونایی که صدات رو میشنوند...
مطمئنم هیچکدومشون نمیدونند چه موهبتی دارند...
من حسادت میکنم به همه اونایی که راحت بهت اقرار میکنند دلشون تنگ شده و تو ناراحت نمیشی...
من حسادت میکنم به اونایی که گاهی دلت براشون تنگ میشه و سراغشون رو از بقیه میگیری...
من حسادت میکنم به اونایی که دوسشون داری... و دور از همه ممنوعه های عالم میتونی دوست داشتنت رو ابراز کنی...
امروز برات نامه نوشتم اما پست نکردم... نکردم چون یادم افتاد به اینکه چقدر راحت... بیخیال...
بعضی حرفا باید تو دلم بمونه...
من به همه آدمای اطرافم حق میدم...
اما بعضی فهمیدنا درد داره...
دردش توی قلبه...
دلم برای خودم سوخت...
آدم گاهی دلش میسوزه دیگه....
مهم نیس...
دلتنگی آدمو بهونه گیر میکنه...
دلتنگی برای صدات، چشمات، حرفات، خنده هات، عصبانیتات، بوسه هات، بغلت، جدیتات... دلم برای اینکه یه بار دیگه منو به اسم صدا بزنی... یه بار دیگه تو رو با اسم کوچیک صدا بزنم... تنگ شده...
یه جای یه شهر بزرگ، توی یه خونه کوچیک، یه نفر هست که تو براش تمام معنای بودنی...
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم...
۱۱.۶k
۲۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.