غزلی نیست که در وصف تو کامل گردد

غزلی نیست که در وصف تو کامل گردد
دل زارم به فدایت که چه قابل گردد


در ره عشق تو جان میدهم و هستی خویش
گوشه چشمی بنمایی همه حاصل گردد

ماه من ؛ پرده برانداز ز روی مه خود
تا که چشم و دل من مست شمایل گردد

با خیال تو کنم ولوله در سینه بپا
نفسم بی تو بدان زهر هلاهل گردد

بی تو عمریست که سر میشود این تنهایی
کن قبول این دل دیوانه که عاقل گردد

کشتی عشق تو لنگر بزند در دل من
رد پای تو اگر نقش به ساحل گردد🌹


منطورم لب ساحل شماله
اووووفففففف💖
دیدگاه ها (۱)

خسته از اخمم و لبخند دلم میخواهدبوسه از آن لب ِچون قند دلم م...

ای خدا یار من آنجاست حواست باشداو نشان کرده ی اینجاست حواست ...

الهی خدایا تازه بیشترازقبل توروشناختم بیشتر حست میکنم بیشتر ...

باخداباش پادشاهی کن بی خداباش هرچه خواهی کن عاشقتم خدا💖 💖 💖 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط