در مسجد عشق رفته بودم به نماز

در مسجد عشق رفته بودم به نماز
گفتند اذان بگو... من از آن گفتم!
دیدگاه ها (۲)

بیـآ شیرازی وآر همو بخـوآیمـنہ تو حآل رفتن داشتہ بآشےنہ من ح...

مأیوس نباش! من امیدم را در یأس یافتممهتابم را در شب،عشقم را ...

پنهان ترین واژهای ذهن ....بر مسند خیالت ....جاودانه می ماند ...

سخت بود فراموش کردنِ کسی که با اوهمه چیز و همه کس رافراموش م...

در مسجد عشق رفته بودم به نماز

داشت اذان میگفتتو بابل داشتم دنبال مسجد میگشتم که چشمم به ای...

.گفت : از حالت بگو؟ گفتم:دلی ویران ، سری حیران، غمی پنهان،تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط