باز هم فکر و خیالات تو آمد به سرم
باز هم فکر و خیالات تو آمد به سرم
عاشقی سمت خیابان دلت در به درم
در هیاهوی خیال تو به دنبال چهام؟
آنقدر پرسه زدم، آه درآمد پدرم
تو که استاد دف و سازی و آواز، بگو
شکوه از سنگی استاد، کجا من ببرم
عشق ما در قفس زندگی محصور شده
بار سنگینی تقدیر شکستهست کمرم
حضرت شعر غزلهای من و چشم شما
الغرض دفتر من میدهد از دل، خبرم
کرده احساس زمستانی تو خشک مرا
تیشه بر ریشه خود می زند اینجا تبرم
گرچه از قافلهی عشق تو هم دور شدم
جز خودت هیچ کسی باز نشد همسفرم
🍃 💕 🍃 💕 🍃 💕 🍃
عاشقی سمت خیابان دلت در به درم
در هیاهوی خیال تو به دنبال چهام؟
آنقدر پرسه زدم، آه درآمد پدرم
تو که استاد دف و سازی و آواز، بگو
شکوه از سنگی استاد، کجا من ببرم
عشق ما در قفس زندگی محصور شده
بار سنگینی تقدیر شکستهست کمرم
حضرت شعر غزلهای من و چشم شما
الغرض دفتر من میدهد از دل، خبرم
کرده احساس زمستانی تو خشک مرا
تیشه بر ریشه خود می زند اینجا تبرم
گرچه از قافلهی عشق تو هم دور شدم
جز خودت هیچ کسی باز نشد همسفرم
🍃 💕 🍃 💕 🍃 💕 🍃
- ۳۶۱
- ۱۷ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط