پارت27
پارت27
#زندگی_باتو
که یهو دست یکی رو دوره کمرم حس کردم
برگشتم دیدم جونگکوک به کیوت ترین حالت ممکن خوابببببببیده اگه جیمین دستشو ببینه قطش میکنه
دستمو گذاشتم رو دست جونگکوک تا برش دارم ولی خیلی سفت گرفته بودم
پس بیخیالش شدم که یهو منو چسبوند به خودش که یه استرسی افتاد تو جونم که اگه جیمین ببینه چی
سریع چشمامو بستم تا مثلا خوابم
و به زور خوابم برد
ویو صبح:
چشمامو باز کردم
دیدم جیمینو نیست
و من هنوزم تو بغل جونگکوکم
واااای نههههه ینی مارو دیده تو این وضع؟؟
اشکال نداره وضع خیلی بدیم نبوده.. چییی دارم میگم بدترین وضع ممکن بود من کاملا بهش
چسبیده بووووووودم دستش دوره کمرم بودههه سریع پاشدم که جونگکوکم بیداره شد
جونگکوک:چرا اینقدر وحشیانه پا میشی منم بیدار کردی(خواب آلود)
ا. ت:ریدی به زندگیم بعد میگی بیدار شدمممم؟؟؟
جونگکوک:اسکلی چیزی. هستی؟
ا. ت:خفه
و پاشدم رفتم دستشویی و در به در دنبال جیمین گشتم
رفتم توی لابی همون هتلی که تهیونگ برامون اتاق رزرف کرده بود
ولی نبود
رفتم تو حیاطش(هتله وقتی ازش میایی بیرون حیاط داره بعدش میره تو خیابون) که دیدم جیمین نشسته
ا. ت:چاااااگیا
جیمین:عه ا. ت بیدار شدی
ا. ت:یس
بیا بریم صبحونه بخوریم
جیمین:من زودتر بیدار شدم خوردم ولی
بزا باهات بیام
ا. ت:اوکی
جونگکوک:میشه منم بیام؟
ا. ت:ک.. کی اومدی؟
جیمین:اوکی بیا
جونگکوک:همون موقع که تو اومدی
ا. ت:عا
و رفتیم صبحونه بخوریم
#زندگی_باتو
که یهو دست یکی رو دوره کمرم حس کردم
برگشتم دیدم جونگکوک به کیوت ترین حالت ممکن خوابببببببیده اگه جیمین دستشو ببینه قطش میکنه
دستمو گذاشتم رو دست جونگکوک تا برش دارم ولی خیلی سفت گرفته بودم
پس بیخیالش شدم که یهو منو چسبوند به خودش که یه استرسی افتاد تو جونم که اگه جیمین ببینه چی
سریع چشمامو بستم تا مثلا خوابم
و به زور خوابم برد
ویو صبح:
چشمامو باز کردم
دیدم جیمینو نیست
و من هنوزم تو بغل جونگکوکم
واااای نههههه ینی مارو دیده تو این وضع؟؟
اشکال نداره وضع خیلی بدیم نبوده.. چییی دارم میگم بدترین وضع ممکن بود من کاملا بهش
چسبیده بووووووودم دستش دوره کمرم بودههه سریع پاشدم که جونگکوکم بیداره شد
جونگکوک:چرا اینقدر وحشیانه پا میشی منم بیدار کردی(خواب آلود)
ا. ت:ریدی به زندگیم بعد میگی بیدار شدمممم؟؟؟
جونگکوک:اسکلی چیزی. هستی؟
ا. ت:خفه
و پاشدم رفتم دستشویی و در به در دنبال جیمین گشتم
رفتم توی لابی همون هتلی که تهیونگ برامون اتاق رزرف کرده بود
ولی نبود
رفتم تو حیاطش(هتله وقتی ازش میایی بیرون حیاط داره بعدش میره تو خیابون) که دیدم جیمین نشسته
ا. ت:چاااااگیا
جیمین:عه ا. ت بیدار شدی
ا. ت:یس
بیا بریم صبحونه بخوریم
جیمین:من زودتر بیدار شدم خوردم ولی
بزا باهات بیام
ا. ت:اوکی
جونگکوک:میشه منم بیام؟
ا. ت:ک.. کی اومدی؟
جیمین:اوکی بیا
جونگکوک:همون موقع که تو اومدی
ا. ت:عا
و رفتیم صبحونه بخوریم
۴.۱k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.