Beautiful vampire🍷 خون اشام زیبا🍷
انچه گذشت
همینجوری داشت واسه خودش زر زر میکرد که یهو....
part ¹⁸
ات ویو
یهو یه نفر در سالن رو شکست و افتاد روی سر لویی و شروع کرد به زدنش
بعد از چند مین سرش رو بالا اورد که دیدم اون کوکه
+کوک(داد و گریه)
_ات نگران نباش عزیزم تموم میشه یکم تحمل کن(داد)
کوک و لویی داشتن همدیگه رو میزدن منم سعی در باز کردن دستام بودم ولی نمیشد
یکم که دقت کردم دیدم ۲ نفر دارن میان طرفم
یکم که نزدیک شدن دیدم جونگ هی و وون هی هستن که دارن میان اینطرفی
+جونگ هی(داد و بغض)
♧ات(داد)
وقتی بهم رسید سریع منو به اغوش گرمش کشید و محکم بغلم کرد و منم تو بغلش شروع به اشک ریختن کردم
وون هی هم داشت با یه چاقو طناب دور دست منو باز میکرد
به محض باز شدن دست هام منم متقابلا جونگ رو بغل کردم
چند مین بعد از بغل هم بیرون اومدیم
♧هی دختره دیوونه میدونی اگه یکم دیر تر اون نامه لعنتی رو پیدا میکردم چی میشد
فلش بک به چند ساعت قبل
مکان:ات توی هتل
وقتی لویی گوشی رو قطع کرد مطمئن بودم با رفتنم به اونجا مهر تایید رو روی نامه عزرائیل زدم پس برای همه یه یادداشت کوتاه خدا حافظی نوشتم که بعد از من یادگاری ازم داشته باشن(شبیه فیلم هندی شد میدونم 🤦♀️🤦♀️)
یادداشت:
الان که دارید این نامه رو میخونید به احتمال زیاد من دیگه نیستم اول خواستم از عشق خوشگلم که همه جوره هوام رو داشت شروع کنم
کوکی جونم مواظب خودش باش زیاد غصه نخور سعی کن بعد از من بازم عاشق بشی
میخوام برم سراغ خواهر قشنگم
جونگ هی جونم تو برای من مثل خواهری که هیچ وقت نداشتمی با تمام وجود خیلی دوست دارم و خواهم داشت مواظب خودت و تازه دامادمونم باش همینطور از کوک هم مواظبت کن
خانم و اقای جئون میدونم خیلی باعث اذیتتون شدم و خیلی ارامشتون رو بهم زدم ولی بابت همه چیز ازتون ممنونم شما رو هم دوست دارم و خواهم داشت
خیلی حرف زدم خلاصه مواظب باشید خداحافظ
ات😊
جونگ هی ویو
وقتی برگشتم و با اون نامه مواجه شدم به کوک زنگ زدم
(مکالمه با کوک)
♧کوک کجایی؟
_ما نزدیک هتل شما اتفاقی افتاده؟
♧کوک زود خوتو برسون
_جونگ هی منو نترسون چی شده؟
♧خودتو برسون اینجا حرف میزنیم......
همینجوری داشت واسه خودش زر زر میکرد که یهو....
part ¹⁸
ات ویو
یهو یه نفر در سالن رو شکست و افتاد روی سر لویی و شروع کرد به زدنش
بعد از چند مین سرش رو بالا اورد که دیدم اون کوکه
+کوک(داد و گریه)
_ات نگران نباش عزیزم تموم میشه یکم تحمل کن(داد)
کوک و لویی داشتن همدیگه رو میزدن منم سعی در باز کردن دستام بودم ولی نمیشد
یکم که دقت کردم دیدم ۲ نفر دارن میان طرفم
یکم که نزدیک شدن دیدم جونگ هی و وون هی هستن که دارن میان اینطرفی
+جونگ هی(داد و بغض)
♧ات(داد)
وقتی بهم رسید سریع منو به اغوش گرمش کشید و محکم بغلم کرد و منم تو بغلش شروع به اشک ریختن کردم
وون هی هم داشت با یه چاقو طناب دور دست منو باز میکرد
به محض باز شدن دست هام منم متقابلا جونگ رو بغل کردم
چند مین بعد از بغل هم بیرون اومدیم
♧هی دختره دیوونه میدونی اگه یکم دیر تر اون نامه لعنتی رو پیدا میکردم چی میشد
فلش بک به چند ساعت قبل
مکان:ات توی هتل
وقتی لویی گوشی رو قطع کرد مطمئن بودم با رفتنم به اونجا مهر تایید رو روی نامه عزرائیل زدم پس برای همه یه یادداشت کوتاه خدا حافظی نوشتم که بعد از من یادگاری ازم داشته باشن(شبیه فیلم هندی شد میدونم 🤦♀️🤦♀️)
یادداشت:
الان که دارید این نامه رو میخونید به احتمال زیاد من دیگه نیستم اول خواستم از عشق خوشگلم که همه جوره هوام رو داشت شروع کنم
کوکی جونم مواظب خودش باش زیاد غصه نخور سعی کن بعد از من بازم عاشق بشی
میخوام برم سراغ خواهر قشنگم
جونگ هی جونم تو برای من مثل خواهری که هیچ وقت نداشتمی با تمام وجود خیلی دوست دارم و خواهم داشت مواظب خودت و تازه دامادمونم باش همینطور از کوک هم مواظبت کن
خانم و اقای جئون میدونم خیلی باعث اذیتتون شدم و خیلی ارامشتون رو بهم زدم ولی بابت همه چیز ازتون ممنونم شما رو هم دوست دارم و خواهم داشت
خیلی حرف زدم خلاصه مواظب باشید خداحافظ
ات😊
جونگ هی ویو
وقتی برگشتم و با اون نامه مواجه شدم به کوک زنگ زدم
(مکالمه با کوک)
♧کوک کجایی؟
_ما نزدیک هتل شما اتفاقی افتاده؟
♧کوک زود خوتو برسون
_جونگ هی منو نترسون چی شده؟
♧خودتو برسون اینجا حرف میزنیم......
۵.۷k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.