کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است

کجایی؟ ای که دلم بی‌ تو در تب و تاب است

چه بس خیال پریشان به چشم بی‌خواب است

به ساکنان سلامت خبر که خواهد برد

که باز کشتی ما در میان غرقاب است

ز چشم خویش گرفتم قیاس کار جهان

که نقش مردم حق‌بین همیشه بر آب است

به سینه سر محبت نهان کنید که باز

هزار تیر بلا در کمین ارباب است

ببین در آینه‌داری ثبات سینه‌ی ما

اگر چه با دل لرزان به سان سیماب است

بر آستان وفا سر نهاده‌ایم و هنوز

اگر امید گشایش بود ازین باب است

مدار چشم امید از چراغدار سپهر

سیاه‌گوشه‌ی زندان چه جای مهتاب است

زمانه کیفر بیداد سخت خواهد داد

سزای رستم بد روز مرگ سهراب است

قدح ز هر که گرفتم به‌جز خمار نداشت

مرید ساقی خویشم که باده‌اش ناب است

عقاب‌ها به هوا پر گشاده‌اند و دریغ

که این نمایش پرواز نقش در قاب است

در آرزوی تو آخر به باد خواهد رفت

چنین که جان پریشان سایه بی‌تاب است
«هوشنگ‌ ابتهاج»  #بخون
دیدگاه ها (۱)

خاقانی شاعر بزرگ فارسی سرای ایران، اشعار بسیاری در فنون مختل...

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبودچشم خواب آلوده اش را مستی رو...

رمان «کتاب دزد» کتاب دزد اثر «مارکوس زوساک»، داستانی تکان ده...

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاستکه من به زندگی نشس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط