زینب به روی نیزه سری دید نوحه خوان
زینب به روی نیزه سری دید نوحهخوان
در شام کوفیان قمری دید نوحهخوان
سر را به روی دامن دردانۀ پدر
سر را میان تشت زری دید نوحهخوان
یاس شکسته، کشتی پهلو گرفته را
در تند باد تازهتری دید نوحهخوان
از غربت مدینه به محراب کوفه رفت
با فرق غرق خون پدری دید نوحهخوان
وقت غروب هودجی از نور میرسید
در عرش چشمهای تری دید نوحهخوان
پلکی به هم زد و به مزار حسن رسید
آلالههای خون جگری دید نوحهخوان
از عرش عطر کندر و کافور میرسید
مهمان مادر از سفری دور میرسید
شاعر: نغمه مستشار نظامی
در شام کوفیان قمری دید نوحهخوان
سر را به روی دامن دردانۀ پدر
سر را میان تشت زری دید نوحهخوان
یاس شکسته، کشتی پهلو گرفته را
در تند باد تازهتری دید نوحهخوان
از غربت مدینه به محراب کوفه رفت
با فرق غرق خون پدری دید نوحهخوان
وقت غروب هودجی از نور میرسید
در عرش چشمهای تری دید نوحهخوان
پلکی به هم زد و به مزار حسن رسید
آلالههای خون جگری دید نوحهخوان
از عرش عطر کندر و کافور میرسید
مهمان مادر از سفری دور میرسید
شاعر: نغمه مستشار نظامی
۵۴
۱۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.