girly

#girly
دیشب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست






رو دماغم !







یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام







گفت : علیک ..







گفتم : چیه؟







گفت: میخوام نیشت بزنم







گفتم : بیخیال ... این دفه رو کوتا بیا







گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .







گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .







گفت : خودتم میدونی که تا بیای بزنی جا خالی دادمو مشتت میخوره وسط دماغت !



....



به نظر حرفش منطقی میومد !







گفتم : خیلی پستی







..ی دفه آهی بلند از ته دلش کشید و ساکت شد ...







گفتم چی شد؟؟







گفت : حاضری ؟







گفتم: تا جوابمو ندی نمیذارم بزنی ...







وقتی اصرارمو دید . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بیا







گفتم کجا؟؟؟







گفت: مگه نمیخای جواب سوالتو بدونی ؟پس هیچ نگوو و دنبالم بیا







...ازجام بلند شدم و باهمدیگه راه افتادیم و رفتیم رفتیم و بازهم رفتیم...







گفت: هنوزم اصرار داری بدونی یا همینجا کارو تموم کنم ؟؟







گفتم : اینهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگیرم ... بریم







یهو یه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: این پشتکارته که







منو کشته !







راستش از شما چه پنهون ،یه جورایی ازش خوشم اومده بود .







به این فکر میکردم که اونقدا هم بچه بدی نیس !







تو این فکرا بودم که یهو گفت : آهااای پسر .ریسیدیم !







گفتم : خب







گفت :خب که خب .







گفتم : زهر مااار ..پس جواب سوالم چی شد؟؟







یهو دیدم اشک تو چشماش حلقه زد و سرشو انداخت پایین !







گفتم :چیه ؟







گفت : این سوراخو که میبینی توش زنو بچم زندگی میکنه !







اونشبی که یه پیف پاف خالی کردی تو اتاقت یادت میاد ، لعنتی؟؟







گفتم : آرره .چطور ؟؟







گفت: زن من اونشب اومده بود تو اتاقت . ولی توئه بی معرفت با اون زهرماری







که به خوردش دادی اونو افلیج کردی . الان من موندم و 70 ، 80 تا بچه قد و نیم قد و یه زن افلیج !!







اونم به این خاطرکه توئه لعنتی حاضر نبودی یه چیکه از اون خونتو به ما بدی !!



سکوت سنگینی بینمون برقرار شد !







بغضی تلخ داشت گلومو فشار میداد . راسشو بخواید دیگه نیووردمو زدم زیر گریه ........







از فردای اونشب ما باهم شدیم عین دوتا دوست خوب .







هرشب میاد پیشمو تا دلش میخاد میذارم خون بخوره .







راستش خودش حد و حدودشو میدونه و هیچوقت سواستفاده نمیکنه !







حال زنشم خدارو شکر روز به روز داره بهتر و بهتر میشه !







تا اینکه دیشب دیدم دوتایی با زنش که یه عصا زیر بغلش داشت







اومدن پیشم ..







جای همگی خالی ..







دوتاییشون نشستن رو دماغم و گفتن : بزنیم ؟؟







منم خندیدمو گفتم :







هرچقد دلتون میخاید بزنید .خوش باشید ...







.
.
.
.
یعنی تا آخر نشستی خوندی؟؟؟؟؟؟؟ 😃


واقعاکه...
آدم انقدر بیکار؟؟؟ 😂 😂
دیدگاه ها (۳)

#دخترونه

#دخترونه

#زمستون#کریسمس

یه مشت کاغذ تا شده گرفت‌ جلوی صورتم و گفت انتخاب کن. یه لبخن...

من و ملاقات با BTSpart«۵»سریع رفتم درسامو خوندم بعدش رفتم یه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط