من و ملاقات با BTS
من و ملاقات با BTS
part«۵»
سریع رفتم درسامو خوندم بعدش رفتم یه هودی از سوسانو گرفته بودم رو پوشیدم رنگش آبی بود با یه کلاه
رفتم بیرون یهو شوگا داد زد و گفت : سوریون لباس منو بده جا گذاشتم
من : کجاست ؟
کوک : چه خبره اینجا چرا همه دارن آماده میشن ؟ تو چرا اینقدر خوشگل شدی ؟ این هودی از کجا اومد ؟
من : ای بابا خب میخایم بریم دور بزنیم و اینکه هودی مال دوست من هست
کوک : خب از اول بوگو منم برم آماده بشم
شوگا : سوریون یخ کردم نمیخای که لخت بیام بیرون ؟
من : خب کجاست لباس تو ؟
جیمین : سوریون کت منو از تو هال بده
من : یه دقیقه صبر کنین
جیمین : لباس شوگا اینجاست تو کت منو بده
من : بیا اینم کت تو
کوک : اینم لباس شوگا
من : مرسی بیا شوگا
شوگا : بیا تو
من : وات ؟ خوبی ؟
شوگا : بیا کارت دارم
من : لباس پوشیدی ؟
شوگا : اری بیا
من : بگو.
شوگا : این کادو رو تو بده به کوک این شال گردن رو خیلی دوست داشت
من : کی تو تابستون شال گردن میپوشه ؟
شوگا : برای زمستون
من : مرسی ولی خودمم میتونستم بگیرم
شوگا : نه وقت نداریم من خودم کادو دارم تو نداشتی 🙂
من : باشه بده من کادو رو یه جوری بزارم تو کیفم مرسی
اومدم بیرون کوک : این چی هست که پشتت قایم کردی ؟
من : هیچ برو اون ور
کوک : میخام ببینم
من : نمیشه یه چیز شخصی هست
کوک : ما خودی هستیم اشکال نداره
من : ای بابا یه چیز دخترونه هست برو اونور ( خب چی بگم 😂😂💔)
کوک : مشکوک میزنی ولی برو
من به هزار و یک مشکل کادو رو تو کیفم گذاشتم سریع به سمت پارکینگ حرکت کردیم من داشت سرم گیج میرفت
جیمین : خوبی سوریون ؟ رنگ صورتت پریده
من : هیچی نیست بریم ساعت داره ۸ میشه
خلاصه حرکت کردیم به سمت رستوران رفتیم رستوران که نبود قصر پادشاه بود دهنم باز مونده بود
جیهوپ : پیس پیسسسسسس سوریون
من : چته ؟
جیهوپ : ببین ما اتاق خصوصی داریم خب ؟
من : خب
جی هوپ : ما میریم تو باید کوک رو بیاری اوکی ؟
من : چی من ؟ اممم باشه
جیهوپ : دمت گرم ببین حواست باشه هروقت پیام دادم بیاین بیاین اوکی ؟ ببین حواست باشه اشتباه نکنی
من : باشه بابا حواسم هست شماها برید من با کوک قدم میزنم تا شماها پیام بدین منو داری غم نداری
خلاصه اعضا رفتن
کوک : عه اعضا کوشن ؟
من : بریم قدم بزنیم ؟
کوک : بریم . کوک : خب یه چیزی بگو
من : چی بگویم ؟
کوک : دست خودت رو بده بهم
من : هان ؟ بیا خب
یهو منو به سمت خودش کشید دقیقا جلوی صورتش اومدم
گفتم : امم میشه ولم کنی ؟
کوک : نوچ ساکت باش
من : کوک چیزه میگم کسی ببینه زشته میشه ولم کنی ؟
کوک : اههههه انقدر صحبت نکن
من : کوک
کوک : هیسسسس
یهو برقا رفت
من : کوک من میترسم
کوک : میشع ساکت باشی ؟
من : باش
یهو صدای پیامک اومد گفتم : کوک نظرت چیه بریم ؟
کوک : نه نیمخاد
خلاصه رفتیم که بریم پیش بقیه دیدم پیام اعضا نبود داشتم گند میزدم
گفتم : کوک نرو بیا
کوک : وات ؟ حالت خوبه بیا بریم ببینم
من پیش خودم میگفتم : خدایا چیکار کنم ؟ چیکار کنم ؟
یهو یه چیزی به ذهنم رسید خودم رفتم کوک رو بغل کردم ( خو چی کار میکردم ...🤭😂)
کوک : سوریون مطمئنی خوبی ؟
من : نهههه ینی اره
کوک : آقا یه دقیقه تو چت شده ؟ بچه ها کجان ؟
من :چیزه کوک ببین
کوک : بگو
من : من خیلی خوشحالم نمیدونم چرا
کوک : نه تو یه چیزیت شده
من : کوک نرو نظرت چیه یکم یکم چیز کنیم امممم ببین ینی چیز کنیم بگو
کوک : بیا اینور ببینم به تو باید یه آب قندی یه نوشیدنی بهت بدم دستت سرد سرد خودت نمیفهمی چی میگی بچه ها معلوم نیست کجان
سرگیجه من داشت بدتر میشد که یهو پیام از طرف جی مین بود گفت : بیاین بدو
من : کوک جونم نظرت چیه بریم پیش بچه ها ؟
کوک : بریم ... 😶
من :بریم
خلاصه رفتیم زنگ درو زدم کسی باز نکرد حواسم نبود کلید رو جی هوپ دست من داده بود تو کیفم نبود یهو دیدم تو جیبم هست سریع باز کردم دیدم اتاق تاریک تاریک هست
کوک : سوریون امشب چه شبی هست
یهو اعضا گفتند : تولدت مبارک
کوک : ای وای من چرا یادم نبود مرسی
سوریون تو چه کار سختی داشتی پس بگو حالت بد بود
شوگا : خب تولدت مبارک
آقا خلاصه رسیدیم به کادو دادن و کادو هارو هم دادیم ( دیه حوصله ندارم ...😂😂😂)
آخر شب گفتم : واییییی چقدر خوش گذشت ساعت نزدیک ۱ شب هست من چجوری فردا برم مدرسه ؟
کوک : یه جوری بیدار میشی
خلاصه رفتیم خونه شب موقع خوابیدن حالم خیلی داشت بد میشد سرگیجه من داشت بدتر میشد
✨ادامه دارد✨
part«۵»
سریع رفتم درسامو خوندم بعدش رفتم یه هودی از سوسانو گرفته بودم رو پوشیدم رنگش آبی بود با یه کلاه
رفتم بیرون یهو شوگا داد زد و گفت : سوریون لباس منو بده جا گذاشتم
من : کجاست ؟
کوک : چه خبره اینجا چرا همه دارن آماده میشن ؟ تو چرا اینقدر خوشگل شدی ؟ این هودی از کجا اومد ؟
من : ای بابا خب میخایم بریم دور بزنیم و اینکه هودی مال دوست من هست
کوک : خب از اول بوگو منم برم آماده بشم
شوگا : سوریون یخ کردم نمیخای که لخت بیام بیرون ؟
من : خب کجاست لباس تو ؟
جیمین : سوریون کت منو از تو هال بده
من : یه دقیقه صبر کنین
جیمین : لباس شوگا اینجاست تو کت منو بده
من : بیا اینم کت تو
کوک : اینم لباس شوگا
من : مرسی بیا شوگا
شوگا : بیا تو
من : وات ؟ خوبی ؟
شوگا : بیا کارت دارم
من : لباس پوشیدی ؟
شوگا : اری بیا
من : بگو.
شوگا : این کادو رو تو بده به کوک این شال گردن رو خیلی دوست داشت
من : کی تو تابستون شال گردن میپوشه ؟
شوگا : برای زمستون
من : مرسی ولی خودمم میتونستم بگیرم
شوگا : نه وقت نداریم من خودم کادو دارم تو نداشتی 🙂
من : باشه بده من کادو رو یه جوری بزارم تو کیفم مرسی
اومدم بیرون کوک : این چی هست که پشتت قایم کردی ؟
من : هیچ برو اون ور
کوک : میخام ببینم
من : نمیشه یه چیز شخصی هست
کوک : ما خودی هستیم اشکال نداره
من : ای بابا یه چیز دخترونه هست برو اونور ( خب چی بگم 😂😂💔)
کوک : مشکوک میزنی ولی برو
من به هزار و یک مشکل کادو رو تو کیفم گذاشتم سریع به سمت پارکینگ حرکت کردیم من داشت سرم گیج میرفت
جیمین : خوبی سوریون ؟ رنگ صورتت پریده
من : هیچی نیست بریم ساعت داره ۸ میشه
خلاصه حرکت کردیم به سمت رستوران رفتیم رستوران که نبود قصر پادشاه بود دهنم باز مونده بود
جیهوپ : پیس پیسسسسسس سوریون
من : چته ؟
جیهوپ : ببین ما اتاق خصوصی داریم خب ؟
من : خب
جی هوپ : ما میریم تو باید کوک رو بیاری اوکی ؟
من : چی من ؟ اممم باشه
جیهوپ : دمت گرم ببین حواست باشه هروقت پیام دادم بیاین بیاین اوکی ؟ ببین حواست باشه اشتباه نکنی
من : باشه بابا حواسم هست شماها برید من با کوک قدم میزنم تا شماها پیام بدین منو داری غم نداری
خلاصه اعضا رفتن
کوک : عه اعضا کوشن ؟
من : بریم قدم بزنیم ؟
کوک : بریم . کوک : خب یه چیزی بگو
من : چی بگویم ؟
کوک : دست خودت رو بده بهم
من : هان ؟ بیا خب
یهو منو به سمت خودش کشید دقیقا جلوی صورتش اومدم
گفتم : امم میشه ولم کنی ؟
کوک : نوچ ساکت باش
من : کوک چیزه میگم کسی ببینه زشته میشه ولم کنی ؟
کوک : اههههه انقدر صحبت نکن
من : کوک
کوک : هیسسسس
یهو برقا رفت
من : کوک من میترسم
کوک : میشع ساکت باشی ؟
من : باش
یهو صدای پیامک اومد گفتم : کوک نظرت چیه بریم ؟
کوک : نه نیمخاد
خلاصه رفتیم که بریم پیش بقیه دیدم پیام اعضا نبود داشتم گند میزدم
گفتم : کوک نرو بیا
کوک : وات ؟ حالت خوبه بیا بریم ببینم
من پیش خودم میگفتم : خدایا چیکار کنم ؟ چیکار کنم ؟
یهو یه چیزی به ذهنم رسید خودم رفتم کوک رو بغل کردم ( خو چی کار میکردم ...🤭😂)
کوک : سوریون مطمئنی خوبی ؟
من : نهههه ینی اره
کوک : آقا یه دقیقه تو چت شده ؟ بچه ها کجان ؟
من :چیزه کوک ببین
کوک : بگو
من : من خیلی خوشحالم نمیدونم چرا
کوک : نه تو یه چیزیت شده
من : کوک نرو نظرت چیه یکم یکم چیز کنیم امممم ببین ینی چیز کنیم بگو
کوک : بیا اینور ببینم به تو باید یه آب قندی یه نوشیدنی بهت بدم دستت سرد سرد خودت نمیفهمی چی میگی بچه ها معلوم نیست کجان
سرگیجه من داشت بدتر میشد که یهو پیام از طرف جی مین بود گفت : بیاین بدو
من : کوک جونم نظرت چیه بریم پیش بچه ها ؟
کوک : بریم ... 😶
من :بریم
خلاصه رفتیم زنگ درو زدم کسی باز نکرد حواسم نبود کلید رو جی هوپ دست من داده بود تو کیفم نبود یهو دیدم تو جیبم هست سریع باز کردم دیدم اتاق تاریک تاریک هست
کوک : سوریون امشب چه شبی هست
یهو اعضا گفتند : تولدت مبارک
کوک : ای وای من چرا یادم نبود مرسی
سوریون تو چه کار سختی داشتی پس بگو حالت بد بود
شوگا : خب تولدت مبارک
آقا خلاصه رسیدیم به کادو دادن و کادو هارو هم دادیم ( دیه حوصله ندارم ...😂😂😂)
آخر شب گفتم : واییییی چقدر خوش گذشت ساعت نزدیک ۱ شب هست من چجوری فردا برم مدرسه ؟
کوک : یه جوری بیدار میشی
خلاصه رفتیم خونه شب موقع خوابیدن حالم خیلی داشت بد میشد سرگیجه من داشت بدتر میشد
✨ادامه دارد✨
- ۲۰۵
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط