رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:12
*ویو تهیونگ*
ی لباس دخترونه خیلی قشنگی دیدم واقعا قشنگ بود نمیخواستم دخالت کنم
یا حتی فضولی ولی گفتم ی پیشنهاد بدم شاید کمکی کرده باشم برای همین
تهیونگ:ا.ت؟
ا.ت:بله
تهیونگ:نمیخوام نظر بدم ولی این لباس خیلی قشنگه اگه میخوای ی نگاهی بهش بنداز
فقط خاستم کمکی کرده باشم
ا.ت:مرسی،الان میبینمش
ا.ت و هانی هردوشون رفتن سمت لباسه انگاری ا.ت خوشش اومد چون داشت قشنگ نگاهش میکرد، که گفت
ا.ت:خیلی خوشکله، هانی من اینو میبرم،تهیونگ مرسی که کمک کردی خیلی خوشکله خوشم اومد
تهیونگ:خداروشور،خواهش میکنم(با یک لبخند)
*ویو ا.ت*
داشتیم برا هانی یک لباس انتخاب میکردیم که جین گفت:
جین:اگه بخوایم هممون باهم بریم ممکنه شک کنن یعنی زیاد میشیم ۱۲ نفریم
بیاید کلا فقط ۶ نفرمون بره بقیمون بمونن تو مخفیگاه
یکم که فکر کردم دیدم اره حق با جین فقط ۶ نفرمون بره بهتره ۱۲ نفر زیاده و ممکنه شک کنن
ا.ت:اره درسته پس بیاید ۶ نفرمون بره که میشیم:من_هانی_تهیونگ_جونگکوک_جیمین_اون وو
چان:پس من چی من نمیام؟؟؟
ا.ت:نه تو بهتره بمونی مواظب اینا باشی
چان:ولی...باشه
بقیشون برگشتن مخفیگاه و ما داشتیم لباس انتخاب میکردیم که...
هانی:این خوشکله ببرمش؟؟؟
ا.ت:اره کامل بهت میاد مثل تو دیوونس ببرش
هانی:ا.ت میدونستی تو منو از همه بهتر میشناسی
ا.ت:چون منم دیوونم
و هردومون زدیم زیر خنده
اون وو و تهیونگ و جونگکوک و جیمین هم لباساشون انتخاب کردن
حساب کردیم و برگشتیم مخفیگاه
وقتی برگشتیم لباس ها رو گذاشتیم
ا.ت:برا اینکه خنگ بازی درنیارید بیشتر براتون توضیح میدم
تهیونگ:میگم تو ما رو از کجا اوردی که فک میکنی هیچی بلد نیستیم، بابا ما هوش کاملیم
اون وو:اره بابا، کامل میتونیم کار رو انجام بدیم بعد مگه چقدر میخواد سخت باشه
جونگکوک و جیمین باهم:ما عالی انجامش میدیم
و هممون خندیدیم
ا.ت:از الان دارم میبینم خندید ولی اوکی بزارید توضیح بدم، قراره جای بزرگی بریم که پر از ادمه
با هیچ دختری یا پسری حرف نمیزنید و با سردی کامل نگاه میکنید، پارتنر هیچکدوممون نیستید فقط همراهامونید و شریکامونید،هول بازی در نیارید چون جایی که میریم شما رو نمیشناسن پس اسم فیک میدید اسم واقعیتونو نمیدید
اگه سوالی پرسیدن که نمیتونید جواب بدید کافیه بگید احساس نمیکنم لازم باشه جواب بدم همین،اوکی حالا هرکدومشون برید و لباس بپوشید
هممون رفتیم تو اتاقمون و لباسامونو پوشیدیم
من و هانی ی آرایش کاملا ساده کردیم چون هردومون از آرایش خوشمون نمیاد
ی رژ صورتی و رژگونه صورتی و یک ریمل و خط چشم همین که علاقه ای به زدن نداشتم اما هانی اصرار کرد تموم کردیم و از اتاق زدیم بیرون که....
اسلاید اول:لباس ا.ت
اسلاید دوم:لباس هانی
بقیشونم مشخصه
#سخت_ترین_کارم
#part:12
*ویو تهیونگ*
ی لباس دخترونه خیلی قشنگی دیدم واقعا قشنگ بود نمیخواستم دخالت کنم
یا حتی فضولی ولی گفتم ی پیشنهاد بدم شاید کمکی کرده باشم برای همین
تهیونگ:ا.ت؟
ا.ت:بله
تهیونگ:نمیخوام نظر بدم ولی این لباس خیلی قشنگه اگه میخوای ی نگاهی بهش بنداز
فقط خاستم کمکی کرده باشم
ا.ت:مرسی،الان میبینمش
ا.ت و هانی هردوشون رفتن سمت لباسه انگاری ا.ت خوشش اومد چون داشت قشنگ نگاهش میکرد، که گفت
ا.ت:خیلی خوشکله، هانی من اینو میبرم،تهیونگ مرسی که کمک کردی خیلی خوشکله خوشم اومد
تهیونگ:خداروشور،خواهش میکنم(با یک لبخند)
*ویو ا.ت*
داشتیم برا هانی یک لباس انتخاب میکردیم که جین گفت:
جین:اگه بخوایم هممون باهم بریم ممکنه شک کنن یعنی زیاد میشیم ۱۲ نفریم
بیاید کلا فقط ۶ نفرمون بره بقیمون بمونن تو مخفیگاه
یکم که فکر کردم دیدم اره حق با جین فقط ۶ نفرمون بره بهتره ۱۲ نفر زیاده و ممکنه شک کنن
ا.ت:اره درسته پس بیاید ۶ نفرمون بره که میشیم:من_هانی_تهیونگ_جونگکوک_جیمین_اون وو
چان:پس من چی من نمیام؟؟؟
ا.ت:نه تو بهتره بمونی مواظب اینا باشی
چان:ولی...باشه
بقیشون برگشتن مخفیگاه و ما داشتیم لباس انتخاب میکردیم که...
هانی:این خوشکله ببرمش؟؟؟
ا.ت:اره کامل بهت میاد مثل تو دیوونس ببرش
هانی:ا.ت میدونستی تو منو از همه بهتر میشناسی
ا.ت:چون منم دیوونم
و هردومون زدیم زیر خنده
اون وو و تهیونگ و جونگکوک و جیمین هم لباساشون انتخاب کردن
حساب کردیم و برگشتیم مخفیگاه
وقتی برگشتیم لباس ها رو گذاشتیم
ا.ت:برا اینکه خنگ بازی درنیارید بیشتر براتون توضیح میدم
تهیونگ:میگم تو ما رو از کجا اوردی که فک میکنی هیچی بلد نیستیم، بابا ما هوش کاملیم
اون وو:اره بابا، کامل میتونیم کار رو انجام بدیم بعد مگه چقدر میخواد سخت باشه
جونگکوک و جیمین باهم:ما عالی انجامش میدیم
و هممون خندیدیم
ا.ت:از الان دارم میبینم خندید ولی اوکی بزارید توضیح بدم، قراره جای بزرگی بریم که پر از ادمه
با هیچ دختری یا پسری حرف نمیزنید و با سردی کامل نگاه میکنید، پارتنر هیچکدوممون نیستید فقط همراهامونید و شریکامونید،هول بازی در نیارید چون جایی که میریم شما رو نمیشناسن پس اسم فیک میدید اسم واقعیتونو نمیدید
اگه سوالی پرسیدن که نمیتونید جواب بدید کافیه بگید احساس نمیکنم لازم باشه جواب بدم همین،اوکی حالا هرکدومشون برید و لباس بپوشید
هممون رفتیم تو اتاقمون و لباسامونو پوشیدیم
من و هانی ی آرایش کاملا ساده کردیم چون هردومون از آرایش خوشمون نمیاد
ی رژ صورتی و رژگونه صورتی و یک ریمل و خط چشم همین که علاقه ای به زدن نداشتم اما هانی اصرار کرد تموم کردیم و از اتاق زدیم بیرون که....
اسلاید اول:لباس ا.ت
اسلاید دوم:لباس هانی
بقیشونم مشخصه
۴.۳k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.