زخمی دل شکسته ام از همه دل گسسته ام
زخمی دل شکسته ام از همه دل گسسته ام
غروب یک صبح اسیر…روز به شب نشسته ام
در برهوت زندگی چشم به راه سایه ام
تیره و تار و بی جلا آینه ی شکسته ام
پرسه ی بی بهانه ام دربدر ترانه ام
از این تلاش بی تپش لحظه به لحظه خسته ام
تلخی هر فاصله را به جان و دل خریده ام
پنجره های خانه را به داغ لاله بسته ام
در شب بی حوصلگی کوچ تو را سروده ام
قصه ی انتظار من مهر لبان بسته ام
همیشگی ترین من همسفر غریبه ام
از تو گلایه کرده ام با غزل شکسته ام
نیزه ی بر باد شدم حسرت فریاد شدم
مرا ببخش و تازه کن که بی تو دست بسته ام
غروب یک صبح اسیر…روز به شب نشسته ام
در برهوت زندگی چشم به راه سایه ام
تیره و تار و بی جلا آینه ی شکسته ام
پرسه ی بی بهانه ام دربدر ترانه ام
از این تلاش بی تپش لحظه به لحظه خسته ام
تلخی هر فاصله را به جان و دل خریده ام
پنجره های خانه را به داغ لاله بسته ام
در شب بی حوصلگی کوچ تو را سروده ام
قصه ی انتظار من مهر لبان بسته ام
همیشگی ترین من همسفر غریبه ام
از تو گلایه کرده ام با غزل شکسته ام
نیزه ی بر باد شدم حسرت فریاد شدم
مرا ببخش و تازه کن که بی تو دست بسته ام
۱.۵k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.