گنجه ی من ، بوی قرآن می دهد
گنجه ی من ، بوی قرآن می دهد
بوی قرآن و گلاب و آسمان
بوی قرآنی که شب ها ، مادرم
زیر بالین سپیدش می نهاد
بوی یخدانی که خواهش های من
چشم بر جای کلیدش می نهاد
بوی آن یک شیشه ی سبز گلاب
که من او را زرد می پنداشتم
عطر او را در شب گرم بهار
مایه ی سردرد می پنداشتم
بوی برف بامداد کودکی
بوی بسترها و بوی لاجورد
بوی گیسوی سپید دایه ام
بوی مطبخ ، بوی کلفت ، بوی مرد
بوی صبح آسمان دهکده
با ملخ ها و کبوترهای او
بوی شیر تازه و بوی علف
بوی سنجدها و دخترهای او
بوی چای عصر و بوی زعفران
بوی نان شیرمال و بوی هل...
نادر_نادرپور
بوی قرآن و گلاب و آسمان
بوی قرآنی که شب ها ، مادرم
زیر بالین سپیدش می نهاد
بوی یخدانی که خواهش های من
چشم بر جای کلیدش می نهاد
بوی آن یک شیشه ی سبز گلاب
که من او را زرد می پنداشتم
عطر او را در شب گرم بهار
مایه ی سردرد می پنداشتم
بوی برف بامداد کودکی
بوی بسترها و بوی لاجورد
بوی گیسوی سپید دایه ام
بوی مطبخ ، بوی کلفت ، بوی مرد
بوی صبح آسمان دهکده
با ملخ ها و کبوترهای او
بوی شیر تازه و بوی علف
بوی سنجدها و دخترهای او
بوی چای عصر و بوی زعفران
بوی نان شیرمال و بوی هل...
نادر_نادرپور
۶.۸k
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.