ملاقات با او

ملاقات با او :

تیلور: مامان بابات اومدن

ات: چی؟!

تیلور: داشم مامان بابات اومدن( چون دوستای صمیمین راحت حرف میزنن)

تهیونگ: اوه فکر کنم کار براتون پیش اومده ..... من دیگه مزاحم نمی شم

ات: معذرت می خوام .... نه نه اصلا مزاحم نیستید فقط پدر مادرم اومدن

تهیونگ: نه نه مشکلی نیست الان هم دیگه باید میرفتیم

ات: ....خیلی ممنونم ( تعظیم کرد)

تهیونگ: خدانگهدار( تعظیم میکنه )

( بچه ها همه ی مکالمشون انگلیسی بود)

ادمین ویو:
خب خلاصه ات با مامان باباش حرف میزنه و اینا بعد میره خونه ی خودش)

ویو ات:
هوف .... امروز خیلی روز خوبی بود داد میزنه و می خنده )
این پسره تهیونگ خدایی جذاب بود کاشکی میتونس......
ایش محض رضای خدا ات بس کن ...بس کن

..... چی راستی پس فردا مصاحبه دارم ( چشماش گرد میشه )
ای خدا

ویو تهیونگ:

ات خیلی خوشگله
کاشکی مال من بود .
تهیونگ: کوک ... کوک

کوک: ها چته

ته: کوک من عاشق شدم 🥺

کوک: آیش تو هم که هر دقیقه عاشق یه نفر میشی
ته : نه ایندفعه دیگه واقعیه
کوک: خب عاشق کی شدی باز؟
ته: ات
کوک: چی ؟ داشم تو ۱۰ دیقه هم ندیدیش چطور عاشقش شدی ؟
ته: اِ ... نمیشه ... من اونو دوست دارم
کوک: خب تو فعلا استراحت کن
ته: هوف ... باشه

ادامه دارد ....

حمایتا فراموش نشه

حمایت نکنی میگم جین ملاقه بیوفته دنبالتااااا😡🤡
دیدگاه ها (۴)

داشیا فک نکنید وقتی آن میزنید نمی فهمم کدومتون بوده من هرکی ...

هر بار که میبینمش جر می خورم از خندا 🤣

I'm good girl🎀

🤨

#تناسخ_یک_مافیاPart:11 ات: وایییی خیلی نگرانم یعنی ر.ا کجا ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط